بسم الله الرحمن الرحیم
مقدمه طرح مطالعاتی نسیم حیات
چه بخواهیم و چه نخواهیم ما وارث انقلابی هستیم که امام خمینی،این خلف صالح اولیا و انبیای الهی که هنوز قدر و شأن و ارجش بر ما پوشیده است بنیان گذاشت و مردم ایران به تبع ایشان و با اعتماد به آنچه می خواست و می طلبید در راه محقق کردن آن کوشیدند و در یوم الله ۲۲ بهمن ۵۷ موفق به این کار شدند.
تمامی آنچه حضرت امام از دریچه ی حکمت تأویلی خویش می دید به درستی بر ما آشکار نیست و شاید به همین دلیل بود که در اواخر حیات ایشان و در سال های بعد از آن،بسیاری از دستاوردهای انقلاب مورد نقد و جرح و تعدیل برخی دوستان دیروز انقلاب واقع شد و کار به جایی رسد که امروز گرفتار آنیم؛شیطانی را که حضرت امام از در رانده بود بار دیگر از پنجره وارد خانه دل و عقل ها شده و عقل ادبار چوب نقد برداشته و ما یملک این خانه را به حراج گذاشته است.یک بار دیگر «عقل غربی سیطره یافته و وجود بشر را در دایرة المعارف خویش معنا کرده است.بی دردی و لذت پرستی توجیهی عقلایی یافته است و از میدان های ورزش تا کلاس های دانشگاه،رب النوع تمتع است که پرستیده می شود»سکولاریسم و پلورالیسم مانیفست روشنفکران و مصلحان اجتماعی جامعه امروز شده و «تکلیف شرعی» خرافه ای بازمانده از پیشینیان بیش نیست.نه تنها اعمال و رفتار گذشته ، که حتی خود امام(ره)هم با همین مبانی نقد و تفسیر می شود و در رهگذر این نقد،اشتباهات ایشان! به پسینیان گوشزد می شود؛اشتباهاتی نه از آن دست که خود امام در صحیفه از آنها سخن می گوید،بلکه اشتباهاتی که امام «غیر معصوم»ما متوجه آنها نبود و به دلیل عدم آزمودن تصورات و اراده اش به محک تجربه تاریخی،تصور درستی از آنها و وضع مطلوبی که در نظر آورده بود نداشت!
ما وارث چنین انقلابی هستیم.انقلابی که فاتحان لانه ی جاسوسی اش اغلب از رفتار گذشته خویش نادمند و «مجاهدان انقلابش» که در زمان حیات حضرت امام هم اعلام کرده بودند«شیعه تنوری» نیستند(ومقصودشان این بود که در زمان غیبت معصوم باید نتیجه هر کاری را که ولی از آنها می خواهد بدانند تا به آن دست بزنند)معترف به اشتباه در برخی عملکردهای گذشته با تجدید نظرهایی در مبانی اعتقادی و عملی خویشند و انقلاب اسلامی سی سال پس از وقوع،هنوز درگیر اثبات الفبای تحقق خویش است و چندان باورمندی نمی یابد.
گرد افسردگی و مرگ بر ذهن اندیشمندان انقلابی نشسته و باورمندان دیروز آن بیمناک از تحقیر و تمسخر و ریشخند تجدید نظرطلبان،سودای همخوان کردن فکر و اندیشه و عمل انقلابی دیروز با ارزش های مسلم جامعه بشری اند که دموکراسی و حقوق بشر و آزادی و ...است!انقلابی که طنین آن سی سال بعد از تحققش،اقصی نقاط آفریقا و آسیا و آمریکا و اروپا را به لرزه در آورده ،در داخل با این سوال روبه رو شده که«باید چه بشود که بفهمیم اشتباه کردیم؟» گویی «تجربیات تاریخی» صرفا منحصر در وقایعی است که در غرب و طی این چهار قرن اخیر روی داده و ذیل دموکراسی و لیبرلیسم و سکولاریسم تعریف می شود و نه تجربه تاریخی پیروزی درخشان«حزب الله لبنان» علیه دشمن تا بن دندان مسلح و سفاکی چون اسرائیل،یا «بیداری اسلامی» در مصر و تونس و بحرین و لیبی و یمن و افزونی های کلونی های انقلابی و اسلامی فرزندان حقیقی امام (ره) در اقصی نقاط عالم.بگذریم از آنکه امام و انقلابش تاریخ ساز بودند،نه ذیل تاریخ و باور دینی ما متضمن این معناست که تحول در نفوس است که تغییر دوره ای تاریخی را به همراه دارد.
این روزها تنها سرمایه بجا مانده برای این انقلاب مردمند؛مردمی که اگر چه بر دین عجائزند و چیزی از تفکر ما بعد الطبیعی امروز نمی دانند،اما به مدد حجت باطنی خویش که عقل اقبال است در اعتقاد خویش ثابتند و حتی اگر نتوانند برهان فلسفی بر اعتقاد خویش اقامه کنند،باز گوهری چون امام را با زیور بدلی روشنفکرانی که همه چیز را با محک «علم» کوته بین و کوتاه پسند امروزی می سنجند اشتباه نمی گیرند.
در این احوال شاید به جای تجدید نظر در مبانی انقلاب ، بیشتر محتاج تجدید نظر در مبانی اعتقادی خویش باشیم. چرا که گویی این مبانی در نظر ما و به مرور زمان طی این سی سال دیگرگون شده.با عقل امروزی ،بیم آن هست که چند صباحی دیگر از امام و صحیفه اش که نازله چندین و چند باره دستورات الهی در عصر ماست چیزی فهم نشود.چنانکه بارقه های آن از همان سال ۶۷ هم هویدا بود و مسولان ما اشارات ایشان را درباره سلمان رشدی درنیافتند و با بی اعتنایی عملی به حکم ایشان کار به جایی رسیده که امروزه هر پتیاره ای کاریکاتور معصومین(ع) را می کشد و قرآن می سوزاند.
راهنما و دلیل ما در این راه تنها و تنها متفکرانی هستند که به جان قدم در راه شناخت غرب و انقلاب اسلامی گذاشته اند و بعد از آنکه خود از این مهلکه دشوار به سلامت جسته اند،اثری از راه رفته پشت سر گذاشته اند.
سید مرتضی آوینی شاگرد آن امام نازنین و پرورده ی این چنین انقلابی است. کسی که غرب را به جان آزموده و از آن برگذشته بود،اعجوبه ای که به این مقدار اکتفا نکرد و قدم در راه تفصیل اجمالی گذاشت، که امام آن را مشخص کرده بود.او از معدود متفکرانی است که درست مثل خود امام ،هرچه می گذرد افسوس نبودنش بیشتر جان عاشقان حقیقی امام و انقلابش را می آزارد.با این همه صد شکر که او ماحصل سلوک خویش را به تفصیل و با مهارتی ستودنی نوشته و در قالب آثار مکتوب خود به یادگار گذاشته است. مجموعه آثار مکتوب شهید آوینی برای کسانی که می خواهند گنج انقلابی را که امام برایشان به یادگار گذاشت بیابند در حکم نقشه راه است.نقشه ای که اسرار و رموز اشارات امام را دریافته و به ما باز می شناساند.اشاراتی که امام خود نیز آنها را از عقل کل و اوصیای او،ائمه معصومین علیهم السلام،فرا گرفته بود.
برای برون رفت از بحرانی که دامن بشر جدید را بطور اعم و ما را که فرزندان انقلاب اسلامی هستیم به طور اخص گرفته باید ابتدا در شرایط لازم برای این بیرون شدن بیندیشیم.
مرور تجربه آوینی که در خلال نوشته های او ممکن می شود نه یک راه حل ،که ممهد و آماده گر پیشنهاد یک راه حل است.این تجربه ،الگویی در عرض الگوهای متعارف نیست.آوینی اقتصاد دان یا مرد سیاست یا جامعه شناس نبود.او معتقد بود مادامی که ما اولا به مدد فلسفه ،عالم جدید پیرامون خود را که زیر بنایی فلسفی دارد(وچقدر هم روی این موضوع تاکید می کند)نشناسیم به اصطلاح معروف «نمی فهمیم از کجا خوردیم» و بعد اگر شناختیم ولی به علوم غربی و محصولات تکنولوژیک که مولود این تمدنند و برای ارضای نیازها ی بسیار دور از نیاز های واقعی و ذاتی بشر پدید آمده اند مسلط نشویم،نه اجازه داریم و نه خواهیم توانست این علوم و محصولات را «ابزار خویش برای رسیدن به وضع مطلوب»بنامیم و بدانیم،چرا که نسبت این باصطلاح ابزار با ما و غرب که موجد آن بوده یکسان نیست و بنابراین طبعا بیشتر به آنها متمایل است تا ما،این «ابزار» هم ما را به همانجا که خاستگاه آن است راهبر خواهد شد.و برای اینکه چنین اتفاقی نیفتد باید تصور کوی لیلی هوش از سرمان نرباید و دائم بیدار باشیم که ناقه علوم جدید و تکنولوژی برخاسته از آن ما را به آنجا که خودمان مراد کرده ایم برساند.
آوینی به تفصیل راهی را که خود در این جهت رفته به زبان عبارت در آورده است و نشانمان داده است.شاید اگر کسی آثار آوینی را از سر تفنن یا اظهار فضل بخواند هیچگاه نتواند راهی را که او به هزار و یک زبان ما را به آن دلالت می کند باز یابد.اما باز شاید دانشمندانی که انگیزه انقلابی و الهی دارند و در نتیجه زندگی در شرایط حاضر میان جان و جسمشان فاصله ای افزاینده و روزافزون احساس می کنند با خواندن این آثار و مقالات ،راهبر به جایی شوند که نجات بشر امروز در آن نهفته است.
این مقالات که از آن سخن می گوییم، تنها چند گزاره ساده به سان دستور زبان ادبیات فارسی برای کسانی هست که سودای شاعری در سر می پرورانند. هیچ شاعری به محض حفظ کردن شعر پیشینیان و خواندن دستور زبان فارسی شاعر نشده است.دانستن دستور زبان و خواندن شعر در منتها درجه خود شاید ادیب بپرورد.برای شاعر شدن جوششی از درون لازم است که بخشی موهبت الهی و بخشی بسته به ظرفیت شخص. پس تکرار می کنیم: شاید از خلال تجربه خواندن آثار آوینی و مداقه در آنها بتوان راهی برای برون رفت از مصیبتی که بدان دچاریم جست.