
رویکردی سیستمی به حیات معنوی انسان
کارگاه آموزشی تفکر دینی جلسه اول با عنوان : (اندیشه های پنهان ؛رویکردی سیستمی به حیات معنوی انسان) به همت دفتر مطالعات فرهنگی تمهید و با حضور جمعی از فعالین فرهنگی شهر شیراز برگزار گردید.
این کارگاه آموزشی که به بررسی آراء ، افکار و اندیشه های مرحوم علی صفایی حائری اختصاص یافته بود ، با حضور حجت الاسلام اسکندری از شاگردان استاد صفایی و نویسنده و مولف کتاب اندیشه های پنهان برگزار گردید و طی مدت شش ساعت مخاطبین با کلیات اندیشه این متفکر انقلاب اسلامی آشنا گردیدند.
دفتر مطالعات فرهنگی تمهید برای اولین بار اقدام به انتشار فایل های صوتی این کارگاه آموزشی بسیار جذاب می نماید.
بخش هایی از مباحثی که در این کارگاه مطرح می گردد :
ما هنوز نيازمان را به خدا و به امام زمان و به معصومين حتى به اندازهى يك ليوان آب در هنگام تشنگى احساس نكردهايم.
وقتى در تابستانى گرم، يك ساعت كولر از كار بيفتد يا يخچال كار نكند يا هنگامى كه فيلمى، فوتبالى يا برنامهى مورد علاقهى ديگرى در تلويزيون نگاه مىكنيد، اگر همان موقع برق برود، چه اضطرار و احساس نياز و كمبودى احساس مىكنيد؟ آيا چنين احساس و كمبودى را نسبت به خدا يا معصوم يا امام زمانتان نيز داشتهايد؟
بنابراين، مايى كه هنوز نيازمان را به خدا و معصوم به اندازهى يك ليوان آب يا يك ساعت روشنايى برق احساس نكردهايم، نمىتوانيم ادّعا كنيم كه سعى و تلاش ما در حياتِ دنيايى نيست و به خاطر خدا و هدف الهى زندگى مىكنيم.
حضرت على در نهج البلاغه مىفرمايند: «يدّعى بزعمه أنّه يرجوا اللّه. كَذَبَ والعظيم، مَابَالُهُ لاَ يَتَبَيَّنَ رجاءُهُ في عَمَلِهِ؟…». حضرت در اين خطبه مىفرمايند كه شخصى بر اساس گمان خود ادّعا دارد كه اميد و رجاى به خدا دارد. به خداوند بزرگ سوگند كه اين شخص دروغ مىگويد. چه شده كه رجا و اميد اين شخص در عملش آشكار نيست؟…
وقتى شخصى اميدى مانند اميد به قبولى در كنكور دارد، چنين شخصى شبانه روزش صرف درس خواندن، كلاس كنكور رفتن و تست زدن مىشود و خواب و بيدارى او همه، صرف كنكور خواهد بود؛ يعنى اميد او در لحظه لحظهى اعمالش آشكار است و بدون اين كه خود بگويد من اميد به قبولى در كنكور دارم، همه، اين اميد را در اعمالش مىبينند و متوجه اميد او مىشوند، امّا چه شده كه اميد و رجا به خدا در اعمال ما آشكار نيست؟
پس ما جزء كسانى هستيم كه تمامى سعى و تلاش و حركتمان صرف حيات دنيايى شده و خودمان را خرج آجرها و سنگها و طلاها و جواهرها كردهايم. خودمان را دادهايم و يك مشت سنگ و آجر و… گرفتهايم، فكر هم مىكنيم كه داريم خوب عمل مىكنيم.
تازه دين و خدا و پير و پيغمبر و اهل بيت و امام زمان را هم وسيلهاى قرار دادهايم تا خودمان را خرج همين سنگها كنيم. اينها را متّكاى زير پا قرار دادهايم تا به عروسكهايمان برسيم. و با زدنِ ماركِ دين به زندگىمان خسارتبارتر خواهيم بود؛ زيرا با دادن رنگ دين به اين زندگىِ دنيايى، خودمان را دين دار هم مىدانيم. و خيال مىكنيم كه هم دنيا را داريم، هم آخرت و بهشت را.
ما فكر مىكنيم ايمان داشتن يعنى باور داشتن؛ ايمان به معناى باور نيست، ايمان يعنى عشق و گرايش، ايمان يعنى خواستن. ايمان به خدا يعنى خدا را خواستن، يعنى كمبود ما خود خداست نه اين كه باور داشته باشيم خدا هست و سپس او را وسيله قرار بدهيم براى رسيدن به دنيا و نان و پوشاك و مسكن. ما در زندگى هر چيزى را بخواهيم، به همان ايمان داريم؛ بنابراين ما در اوج ديندارىمان، خدا و پير و پيغمبر را وسيلهاى قرار مىدهيم براى رسيدن به دنيا. در صورتى كه خدا دنيا را وسيله قرار داده است براى رسيدن به خودش.
اگر ايمان به معناى باور باشد، پس شيطان بايد جزء مؤمنين باشد. در صورتى كه به تصريح قرآن او جزء كافران است و هر كفرى كه در عالم به وجود بيايد، شيطان دعوت كنندهى به آن بوده است. آيا شيطان باور به خدا ندارد؟ و مگر شيطان مستقيماً با خدا تكلّم ندارد؟ حتى عزّت خدا را قبول دارد و سوگند به عزّت خداوند مىخورد و مىگويد: (فَبِعِزَّتِکَ…)[۱] . آيا شيطان باور به قيامت و آخرت ندارد؟ مىبينيم كه از خدا مىخواهد تا روز قيامت به او مهلت دهد؛ (فَأَنْظِرْني إِلى يَوْمِ يُبْعَثُونَ)[۲] . آيا شيطان باور به جهنم و بهشت ندارد؟ مىبينيم كه كار او اين است كه جهنم را از آدميان پر كند و از بهشت براند. و با همهى اين باورها او به تعبير قرآن از كافران بود؛ (كانَ مِنَ الْكافِرينَ)[۳] . اصلاً كفر يعنى چشم پوشى، يعنى كسى به حقّ برسد و از آن چشم پوشى كند؛ بنابراين در مفهوم كفر، باور به حقّ وجود دارد. و ايمان در مقابل كفر است. ايمان يعنى عشق داشتن، گرايش داشتن، طلب داشتن، خواستن.
بنابراين ما مىبينيم كه خود را خرج دنيايى مىكنيم كه در وسعت هستى، هيچ است و تازه خدا و امام زمان و دين را وسيلهاى قرار مى دهيم براى رسيدن به هيچها.
مثالى مىآورم تا معنى آيهى (فَما مَتاعُ الْحَياةِ الدُّنْيا فِي اْلآخِرَةِ إِلّا قَليلٌ)[۴] روشنتر شود. آيه مىخواهد بگويد كه كالاى حيات دنيايى در وسعت آخرت و هستى، هيچ است.
در روايتى داريم كه حضرت رسول مىفرمايند: مىخواهيد بگويم نسبت دنيا با آخرت چيست؟ سپس مىفرمايند: انگشت سبّابهى خود را به دريا بزنيد سپس بيرون بياوريد، آن وقت آن نم و رطوبتى كه به انگشت شماست مانند دنياست و آن دريا مانند آخرت است. فرض كنيد دنيا به كام شما بچرخد و به همهى آرزوهاى خود برسيد و هيچ بلايى و سرطانى و تصادفى و مريضىاى و… هم به سراغتان نيايد. وبزرگترين سرمايهدار كرهى زمين بشويد. در آن صورت تمام سرمايهى شما در مقابل كرهى زمين چيست؟ مىبينيد كه هيچ است و كرهى زمين در مقابل منظومهى شمسى چيست؟
باز مىبينيد كه هيچ است. خود منظومهى شمسى در مقابل كهكشان راه شيرى كه از ميلياردها خورشيد و منظومه تشكيل شده است، چيست؟ باز هيچ است.
فكر مىكنيد تا كنون چند كهكشان كشف شده است؟ تا حال چند ميليارد كهكشان كشف شده است. به نظر شما نسبت كهكشان راه شيرى در مقابل ميلياردها كهكشان كشف شده و كشف نشده چيست؟ باز هيچ است. تازه خداوند مىفرمايد: ما آسمان اوّل و آسمان دنيا را به اين ستارهها زينت دادهايم؛ (زَيَّنَّا السَّماءَ الدُّنْيا بِمَصابيحَ)[۵] يا در جاى ديگر قرآن آمده است: (زَيَّنَّا السَّماءَ الدُّنْيا بِزينَةٍ الْكَواكِبِ)[۶] .
در روايت داريم آسمان اول در مقابل آسمان دوم مانند حلقهاى است در بيابان و آسمان دوم در مقابل آسمان سوم همچون حلقهاى است در بيابان و همين طور تا آسمان هفتم؛ و تازه همهى اينها جزء كرسى خداوند هستند؛ (وَسِعَ كُرْسِيُّهُ السَّماواتِ وَاْلأَرْضَ)[۷] و روايت داريم كه كرسى خدا در مقابل عرش خدا هيچ نيست. در روايت ديگر داريم كه قلب و دل مؤمن، عرش خداوند است؛ «قلب المؤمن عرش الرّحمن».
پس دل آدمى مىتواند چنين وسعتى داشته باشد، كه خداوند مىفرمايد: تمامى آسمانها و زمين نمىتوانند مرا در خود جاى دهند؛ «لاَ يَسَعُنى»، امّا قلب مؤمن مىتواند مرا جاى دهد. اكنون اين انسان مىخواهد در چنين وسعت وجودىاى دل خود را با چه چيزى پُر كند؟ با يك خانه يا يك كاخ؟ آيا او مىخواهد با چند ماشين يا با چند كيلو طلا و الماس كه همهى اينها در مقابل كرهى زمين هيچ هستند، دل خود را پر كند؟
آيا دل ما با اينها پر مىشود؟ طبيعى است كه اين دل با اين چيزها پر نمىشود. اين دل با اينها آرام نمىگيرد.
فكر نمىكنيم كه رنج بشر امروز و افسردگى قرن و اين احساس خستگى و روزمرهگى از كجا است؟ كه حتى خود شخص نمىفهمد چرا حالش اين گونه است. مىبينيم افرادى كه سرگشته و حيراناند، حتى خود نمىدانند چه مىخواهند. افسرده حال و خسته از خواب بلند مىشوند؛ با بىحالى و بىانگيزگى دست و رويى مىشويند، با همين حال صبحانهاى مىخورند، مىبينند راضى نيستند، چيزى كم دارند اما نمىدانند چه كم دارند.
از سر ناچارى سراغ كامپيوترى يا دوستى مىروند؛ گپى مىزنند اما باز ناراضى و خسته هستند، وجودشان ارضا نمىشود. احساس مىكنند غمى دارند، چيزى كم دارند. پاركى مىروند، خيابانى مىروند، سيگارى مىكشند و… اما بالاخره گم شدهى خود را نمىيابند و فقط به دور خود چرخيده، خسته به خانه باز مىگردند و باز فردا همين يكنواختى و تكرار شبگردىهاى خسته و مأيوس!
آنها گرفتار سرگردانى و روزمرّگى و تكرار مكرّرات و مرگ تدريجى شدهاند. اين است كه تحمّل يك لحظه خلوت و سكوت را ندارند و خود را در شلوغىها گم مىكنند تا خود را فراموش كنند؛ چون چنين شخصى حتى نمىتواند يك لحظه خودش را تحمّل كند؛ وجود خودش بار سنگينى است كه نمىتواند آن را با خود حمل كند.
اين است كه رسول 6 از مردم مىپرسد: «أين تذهبون؟»[۸] ؛ كجا مى رويد؟ «أنّى تُؤفَكون!»[۹] ؛ به چه رو آوردهايد؟ داريد خود را خرج چه چيزى مىكنيد؟
با دانلود فایل های صوتی این کارگاه آموزشی، می توانید با کلیات اندیشه استاد علی صفایی حائری آشنا شوید.
[۱] . ص،۸۲٫
[۲] . حجر۳۶٫
[۳] . ص،۷۴٫
[۴] . توبه،۳۸٫
[۵] . ملک،۵٫
[۶] .صافات،۶٫
[۷] . بقره، ۲۵۵٫
[۸] .تکویر،۲۶٫
[۹] . فاطر،۳٫