خاطراتی از جلسات تفسیر قرآن رهبر معظم انقلاب
به گزارش خبرگزاری بینالمللی قرآن(ایکنا)، رهبر معظم انقلاب سابقه طولانی در امر آموزش و تفسیر قرآن کریم دارند؛ از تأکید خانواده ایشان بر گذراندن دورههای تجوید و قرائت قرآن در سنین کودکی تا برگزاری جلسات تفسیر و طرح کاربردی آموزههای حیاتبخش قرآن در دوره پیش از انقلاب تا مبارزه عملیاتی برای تحقق انقلاب قرآنی، فصول متعدد فعالیتهای قرآن ایشان را شکل میدهد.
ایشان تنها به قرائت قرآن و تجلیل ظاهری از قرآن بسنده نمیکردند و همواره در طول فعالیتهای خود به مقدم بودن آشنایی بر انس با قرآن، لزوم تدبر در قرآن و تلاش برای عملیاتی کردن آموزههای قرآن در جامعه تاکید داشتهاند. از این رو تلاش ایشان از سطوح آموزش مقدماتی تا عملیاتی سازی حکومت قرآنی در جامعه را شامل میشود. در این خصوص با حجتالاسلام علی خاک رنگین، محقق و نویسنده حوزه اخلاق، عرفان و قرآن گفتوگویی داشتیم که در ادامه میخوانید.
ایکنا: رهبر معظم انقلاب از چه زمانی با قرآن آشنا شدند و ارتباط ایشان با قرآن به چه شکل بود؟
تربیت قرآنی و آشنایی معظم له از دوران کودکی با معارف نورانی قرآن، باعث انس و ارتباط قوی ایشان با کلام وحی شد. این ارتباط، هدایتگیری و بهرهمندی در کلیه مراحل زندگی ایشان قابل مشاهده است؛ به گونهای که میتوان محوریترین بُعد از ابعاد شخصیتی معظمله را «بُعد قرآنی» دانست.
ایشان در خاطرات خود میگویند: ما وقتی بچه بودیم، همه مینشستیم و مادرم قرآن میخواند، خیلی هم قرآن را شیرین و قشنگ میخواند. ما بچهها دورش جمع میشدیم و برایمان به مناسبت، آیههایی را که در مورد زندگی پیامبران است، میگفت. من خودم اوّلین بار، زندگی حضرت موسی، زندگی حضرت ابراهیم و بعضی پیامبران دیگر را از مادرم به این مناسبت شنیدم. قرآن که میخواند، به آیاتی که نام پیامبران در آن است میرسید، بنا میکرد به شرحدادن.
ایکنا: از چه زمانی به صورت جدی و رسمی به فراگیری قرآن مشغول شدند؟
آغاز ورود جدی ایشان به عرصه تعلیم قرآن از همین زمان دبستان بود. پدرشان برای آشنایی بیشتر پسرانش با قرآن و یادگیری تجوید، از حاج رمضان بنکدار خواست آنان را آموزش دهد. حاج رمضان از قاریان قرآن مشهد بود. پس از چند ماه شاگردی، حاج رمضان گفت که ترقی کردهاید و دیگر من نمیتوانم به یادگیری بیشتر شما کمک کنم.
استاد بعدی ایشان، ملاعباس، بزرگترین استاد قرائت قرآن مشهد، شاگرد سیدمحمد عرب زعفرانی، مؤسس علم قرائت در مشهد بود. ملاعباس، استاد زبردستی بود. در این فن کسی را بالاتر از خود نمیدانست. دیگران هم همین نظر را داشتند. رهبر انقلاب تمام قواعد تجوید را از او فراگرفت. به او جزوه تجوید سیدمحمد عرب را نیز برای گروه اندکی از علاقهمندان تدریس کرد که ایشان هم در شمار آنان بود.
در دبستان که بود، آقای تدین (مدیر دارالتعلیم دیانتی) که متوجه شده بود سیدعلی صدای خوبی دارد، او را برای خواندن قرآنِ سرِ صف انتخاب کرد. سیدعلی «قرآن خوان مدرسه» بود. حتماً قرائت قرآن او آوازهای ـ هر چند محدود ـ پیدا کرده بود که وقتی آیتالله سید ابوالقاسم کاشانی(ره) به مشهد آمد، در مراسم استقبال از او، قرآنخوان بود و یا آیتالله سیدنورالدین حسینی شیرازی(ره) که به زیارت امام رضا(ع) آمد، سید علیِ ۹ ساله، در مراسم استقبال او در خواجه اباصلت نیز آیههایی از قرآن را تلاوت کرد، یا زمانی که آقای قمی برای بازدید از مدرسه به آنجا آمد، قرآنخوان مراسم، او بود.
ایکنا: فعالیت معظمله در زمینه تفسیر قرآن چگونه بود؟
بله، آن طور که ایشان در خاطرات خود فرمودهاند، در سال ۴۳ چندين اقدام داشتند. یک اقدام، شروع یک درس قرآن بود، كه درس تفسير بود، براى عدهاى از مردم که جوان ها و دانشجوها و محصلان مىآمدند، بعد درسهايى در حوزه شروع كردند؛ درسهاى فقه و اصول براى طلاب… بعد، يک درس تفسير. در حوزه علميه مشهد، هيچ درس تفسيرى تا آن وقت نبود و لااقل به طور عمومى نبود. بعد از اينكه ایشان درس تفسير را آغاز کردند كه حدود سال ۴۷ بود، بعد البته يك درس تفسير ارزنده خوبى از طرف يكى از علماى بزرگ مشهد شروع شد. لكن تا آن زمانى كه ایشان شروع كردند، درسى نبود و آن درس هم مجمع طلاب و فضلا و جوانهاى پرشور حوزه علميه بود و اين درس ۵ سال ادامه پيدا كرد و تا سال۵۱ ادامه داشت، و همان سال ساواك اين درس را تعطيل كرد كه بعد ایشان آن را به درسى از عقايد تبديلش كردند؛ يعنى مباحث كلام جديد.
بسیاری از جوانانی که پای درس تفسیر ایشان بودند، جوانانی بودند که بعدها جزو اين گروههاى مبارز و انقلابى بودند. البته بعضى راه درست را تا امروز هم ادامه دادند، بعضى هم در اين ريخت و پاشهاى انحرافى كه در اين مدت بود، بدبختانه دچار انحراف شدند و از راههاى ديگر رفتند. البته به دلیل مزاحمتهای ساواک ایشان ممنوعالتفسیر شدند. يعنى سخنرانى اگر مىكردند اشكال نداشت اما تفسير قرآن حق نداشتند بگويند.
سؤال: مباحث تفسیری ایشان همیشه به شکل تخصصی بود یا برای عموم مردم برنامه داشتند؟
براساس خاطرات ایشان، پس از تعطیلی کلاس های تفسیر، ایشان به نماز جماعت میرفتند، در مسجد کرامت و مسجد امام حسن(ع) در مشهد. آنجا بعد از نماز، هر شب بدون هيچ تعطيلى و وقفهاى معارف اسلامى را از روى متون اسلامى بيان مىكردند، چه حديث و چه نهجالبلاغه به خصوص و چه قرآن و اين شيوه تختهنويسى را ـ يعنى بردن تخته سياه توى مسجد و نوشتن روى تخته و ارائه به مردم از طريق سمعى و بصرى – را در مشهد باب كردند؛ كه خيلى هم علاقهمند پيدا كرد. جمعيتهاى زيادى جمع مىشدند و جلسات خيلى موفق و خوبى بود. بالأخره آنها را هم تعطيل كردند!
سؤال: کتاب «طرح کلی اندیشه اسلامی در قرآن» از همین جا شروع شد؟
فكر میكنم سال ۵۳ یا ۵۴ بود؛ نزدیك اوجگیری انقلاب بود. ایشان در مسجد امام حسن مجتبی(ع) هم جلساتی داشتند. بهخصوص یك جلسات تفسیرگونهای در ظهرهای ماه مبارك رمضان داشتند و بحثی را شروع کرده بودند با عنوان «طرح كلی اندیشه اسلامی در قرآن» كه بعدها چاپ شد. استاد فاطمی، قاری جلسات ایشان میگوید: ایشان به من فرمودند كه شما ضبطی تهیه كن و بیا این بحث را ضبط كن. من دو تا از این ضبطهای بزرگ خریدم؛ یكی برای خودم و یكی برای آقا. در كار لوازم صوتی بودم و مغازهای داشتم. ضبط را بردم و آن جلسات را ضبط كردم؛ ۲۷ یا ۲۸ نوار شد. بعد نوارش را هم تكثیر میكردم. گاهی هم خود ایشان فردی را معرفی میكردند كه این نوار را به او بدهم. من آن نوارها را زیاد تكثیر كردم؛ در پوششی كه ویژه نوار قرآن داریم، تکثیر میكردیم؛ كارهای انقلابی میكردیم. دانشجوها زیاد از من نوار میگرفتند؛ از شهرستانها هم زیاد میآمدند و از ما نوار میگرفتند.
کتاب «طرح کلی اندیشه اسلامی» دقیقاً پیاده شده همان نوارهاست. شاید یک مقداری بازنگری و کم و زیاد شده باشد، اما اصل مطلب همان است. نکات مهم را قبلاً در برگههایی تکثیر میکردند و بین دانشجویان و مستمعان پخش میکردند. یعنی افراد میدانستند که بناست راجع به این آیات بحث بشود و یک مضمونی از آیه را در نظر داشتند؛ ترجمه تحت الفظیاش را میدیدند و زمینهای داشتند. بعد ایشان میایستادند و در مورد آیات، چکیدهای از تفسیر و مفاهیمی که در نظر داشتند را میگفتند. بعد میفرمودند حالا که معنی این آیات را فهمیدید، این قاری عزیزمان بیاید با لحن و صدای خوش بخواند تا شما بیشتر لذت ببرید. مردم چون معنی قرآن را فهمیده بودند، راحت ارتباط برقرار میکردند.
ایشان از زمینهای که در جامعه بود، بهرهبرداری کردند و گفتند حالا که این جلسات هست، ما بیاییم و مردم را علاقهمند به مفاهیم قرآن هم بکنیم؛ یعنی جلسه قرائت قرآن بهتنهایی کافی نیست، بلکه باید مقدمهای باشد تا مردم با مفاهیم قرآن آشنا شوند و انس بگیرند. بذر آشنایی با مفاهیم قرآن را در بین نوجوانان و جوانان مشهد در آن دوره، ایشان پاشیدند؛ بهخصوص بین قشری که به آن جلسات میآمدند، ایشان این انس را ایجاد کردند.
کار به جایی رسید که ایشان را ممنوع المنبر کردند. از نماز جماعت خواندن هم ایشان را منع کردند. تبعید هم شدند؛ مرتب ایرانشهر و این طرف و آن طرف؛ زندانشان کردند.
ایکنا: درباره محتوای این کتاب بفرمایید؟
بحث این کتاب بر سر این است که قوانین زندگی انسانها و روابط فردی و اجتماعی جامعه بشر هم باید از خدا الهام بگیرد، یعنی حاکم و فرمانروای قانونی در جامعهالهی، اسلامی، قرآنی و در ظلّ نظام اسلامی و حکومت و نظام عِلوی فقط خداست.
اما خدای متعال که با مردم روبرو نمیشود تا امر و نهی بکند و از طرفی انسانها هم احتیاج دارند که یک انسانی بر آنها حکومت بکند، یک انسانی لازم است که سر رشته کار انسانها را به دست بگیرد. والا اگر چنانچه در میان جامعه انسانی و بشری، فقط قانون باشد و لو آن قانون از طرف خدا باشد، ولی امیری، فرمانروایی، یا یک هیئتی نباشد که حکومت کند و خلاصه اگر ناظری بر اجرای قانون درجامعه بشری نباشد انتظام جامعه بشری باز هم به هم خورده است. اما این انسان چه کسی میتواند باشد؟ آن انسان یا انسانهایی که قرار است بر بشر و جامعه بشری عملاً فرمانروایی کنند، عملا ولی جامعه باشند، عملا ولایت جامعه را به عهده بگیرند، اینها چه کسانی میتوانند باشند؟
پاسخهای گوناگون به این سؤال در این کتاب مورد بررسی قرار گرفته است. عدهای گفتهاند: «الْمُلْكُ لِمَنْ غَلَبَ عَلَيْهِ»؛ یعنی هر که غالب شد، یعنی حکومت جنگل، یک عدهای گفتهاند هرکسی که دارای تدبیر بیشتری هست، عدهای گفتهاند هرکسی که از طرف مردم مورد قبول باشد، یک عدهای گفتهاند که هرکس که از دودمان چنین و چنان باشد، یک عدهای سخنان دیگری گفتهاند و منطقها و سلیقههای دیگری ابراز کردهاند. اما در نهایت پاسخ دین و مکتب به این سؤال مطرح میشود که «إِنَّما وَلِيُّكُمُ اللَّهُ وَ رَسُولُهُ» آن کسی که عملا در جامعه زمام فرمان را، امر و نهی را از سوی پروردگار عالم به دست می گیرد«رسول» اوست؛ لذا در جامعه وقتی که پیغمبری آمد، معنی ندارد که با بودن پیغمبر حاکم دیگری بجز پیغمبر بر مردم حکومت بکند اما وقتی پیغمبر خدا مثل همه انسانهای دیگر از دنیا رفت، آنجا چه کنیم؟
آیه قرآن پاسخ میدهد: «والذّین آمنوا»، مؤمنان ولی شما هستند. کدام مؤمنان؟ هرکه به مکتب و دین ایمان آورد او ولی و حاکم جامعه اسلامی است! آیه قرآن میخواهد ضمن آنکه روی انسان معلوم مشخصی انگشت میگذارد و کسی را که در نظر شارع و قانونگذار اسلام مشخص است بر مردم حکومت میدهد، میخواهد علت انتخاب یا انتصاب او را هم بگوید و به این وسیله معیار به دست بدهد… بنابراین در اسلام ولیّ امر آن کسی است که فرستاده خداست؛ آن کسی است که خود خدا معین میکند. چون فرض این است که به حسب طبیعت خلقت و آفرینش، هیچ انسانی حق تحکّم بر انسانهای دیگر را ندارد. تنها کسی که حق تحکم دارد، خداست و چون خدا حق تحکم دارد، خدا میتواند طبق مصلحت انسانها این حق را به هرکسی که میخواهد بدهد و میدانیم که کار خدا بیرون از مصلحت نیست؛ دیکتاتوری نیست؛ قلدری نیست؛ زورگویی نیست؛ کار خدا طبق مصلحت انسانهاست. او پیغمبر و امام را معین میکند و برای بعد از امام نیز صفاتی را معین میکند که اینها بعد از ائمه هداة معصومین(ع)، حاکم بر جامعه اسلامی هستند و در رتبه بعد، کسانی که با یک معیارها و ملاکهای خاصی تطبیق بکنند و جور بیایند، آنها از برای حکومت و خلافت معین شدهاند.
ایکنا: دغدههای ایشان در زمینه قرآن کریم بیشتر در چه زمینهای بود؟
دغدغه خارج کردن قرآن از مهجوریت و آوردن قرآن به میدان مدیریت جامعه، باعث میشد این فعالیتهای خستگیناپذیر که با هدف دفاع از هویت قرآنی صورت میپذیرفت، نتواند ایشان را آرام سازد و نتوانند به این حداقلها اکتفا کنند. این درد همواره در عمق جان ایشان تازه بود که چرا به قرآن عمل نمیشود و چرا نباید قرآن بر جامعه حکم براند؟!
بر این اساس، هدف نهایی و کانون اهتمام در فعالیتهای ایشان، تلاش برای ایجاد نظامی مبتنی بر اهداف قرآنی قرار گرفت. ايجاد يك نظام مبتنى بر دين كه مسئولان اين نظام، هويتشان، اهدافشان، خصوصياتشان، عملكردشان، ارتباطشان با مردم، عملكردشان براى مردم بر اساس دين باشد – بر اساس دستور دينى و دستور اسلامى باشد – اين همان بزرگترين قلم از اقلام عمل به قرآن است. اگر اسلام به معناى اعتقاد و عمل افراد در جامعه وجود داشته باشد و حاکمیت دین برقرار نباشد، در چنین جامعهاى قرآن و اسلام مهجور است. مصداق آن در قرآن کریم و در سورهى فرقان چنین آمده است: «وَ قالَ الَّرسولُ یا ربِّ اِنَّ قَومى اْتَّخذُوا هذَا القُرانَ مَهجوراً». پیغمبر اکرم نزد پروردگار عالم عرض مىکند: «یا رَبِّ اِنَّ قَومى اْتَّخَذوا هذَا القُرانَ مَهجوراً». هَجر قرآن به چه معناست؟ بىشک به این معنا نیست که قرآن و اسم قرآن و اسم مسلمانى را بهطور کلّى از خود دفع کردند. این اتخّاذ نیست. «اتّخذوا هذا القُرانَ مَهجورا»؛ یعنى قرآن را دارند، اما همراه با هَجر. قرآن هست، اما مهجور است. به این معنا که قرآن در یک جامعه تلاوت شده و احترام ظاهرى مىشود، اما به احکام آن عمل نمىکنند و به بهانه جدایى دین از سیاست، حکومت را از قرآن سلب مىنمایند. اگر قرار بود که اسلام و قرآن حکومت نکنند، پس مبارزات پیغمبر براى چه بود؟
از نگاه ایشان، ايجاد يك نظام مبتنى بر دين، يعنى همان كارى كه پيغمبر اكرم(ص) در آمدن به مدينه و هجرت به مدينه انجام دادند. تا وقتى جامعهاى نباشد، نظامى نباشد، تمركز اقتدارى نباشد كه بتواند بر روى همه فعاليتهاى اجتماعى سايه بيفكند، كارها ضمانتى ندارد. قبل از انقلاب، خيرخواهان و ناصحان معدودى بودند؛ دلشان مي سوخت و مردم را نصيحت ميكردند؛ موعظه هم بىتأثير نيست، در دل اثر ميكند؛ اما قابل تحقق عملى نيست؛ چرا؟ چون نظام، نظام غلطى است؛ چون جهتگيرى جامعه، جهتگيرى ضد عدالت، ضد انصاف، ضد مروت، ضد اخلاق است. جهتگيرى مهم است. اصل جهتگيرى با تشكيل يك نظام است.
این دغدغه قرآنی، آغازی بود بر فصلی دیگر از فعالیتها و تبلور بُعد دیگری از ابعاد شخصیتی ایشان، یعنی «مبارزه» برای تحقق حکومت قرآنی.