انقلاب اسلامی و تحول در نظام دانایی ؛دکترعلی ذوعلم
حجتالاسلاموالمسلمین دکتر علی ذوعلم
نشست هماندیشی اساتید/ دانشگاه شیراز/۲۹ خردادماه ۱۳۹۷
دانلود فایل صوتی جلسه
مشاهده فیلم جلسه
تفکیک بین انقلاب و مبانی و آرمان آن با عملکرد و دستاوردهای انقلاب
اختصاصی تمهید ؛ در چهلمین سال پیروزی انقلاب اسلامی دو نگاه به انقلاب وجود دارد. یک نگاه این است که ۴۰ سال از انقلاب گذشته است و انقلاب کاری نکرده است. در این رویکرد با شاخصهای مادی و صوری و با تحریف و حذف برخی واقعیتها میخواهند بگویند که در این چهل سال اتفاقی نیفتاده است. نگاه دیگر است که انقلاب اسلامی نقطه آغاز بوده است و این نقطه آغاز برای رفع یک مانع در جامعه بوده که نماد بیرونی آن مانع، ساختار حکومت پهلوی و ساختار حکومت استبدادی وابسته به بیگانه بوده است.
انقلاب اسلامی این مانع را برطرف کرده و پس از انقلاب باید تلاشهایی صورت میگرفت تا خط و راه جدیدی ترسیم بشود. در ترسیم این راه حضرت امام رحمهالله و آقا با همراهی یک طیف انقلابی از اقشار مختلف تلاش خود را انجام دادند. اینکه چه مقدار اقشار مختلف در تحقق آن خط فکری و عملیاتی و در پیگیری تحقق و ثمربخشی آن حضور داشتهاند قابل نقد و بررسی است ولی مسئله این است که آیا آن راهی که انقلاب اسلامی با سه شعار استقلال، آزادی و جمهوری اسلامی ترسیم کرده است بدل پذیر است یا نه؟ آیا این سه شعار میتواند تغییر پیدا کند به این صورت که تاکنون استقلال و آزادی و نظام مردمسالاری داشتیم و حال نداشته باشیم یا اینکه حقیقتاً این راه از نظر منطقی یک راه یک طرفه است؟ ما گاهی به صدر اسلام تشبیه میکنیم؛ در صدر اسلام که پیامبر وحی را بر ما خواندند و راه توحید را در مقابل راه شرک و جامعه اسلامی را در مقابل جامعه جاهلی ترسیم کردند، آیا این راه قابل بازگشت است و از لحاظ منطقی بدیل دارد و ما باید این راه را کنار بگذاریم و راه دیگری طی کنیم؟ فرض کنید حدود ۲۰ تا ۶۰ سال بعد از پیامبر اکرم انحرافاتی آشکاری در جامعه اسلامی آن روز پیدا شده باشد که این اتفاق افتاده، در این صورت باید این مسیر را کنار بگذاریم؟ بنابراین باید بین خود انقلاب و آرمان و مبانی آن با عملکرد و دستاوردهایی که نظام و دولتها داشتهاند، تفکیک قائل بشویم.
مراکز تربیت قوه عاقله کشور
تلقی رهبر معظم انقلاب مدظلهالعالی این است که ۴۰ سال تازه دوره سرزندگی و نشاط انقلاب است و ما به یک معنا باید تازه آغاز کنیم. با این تجربههای که در این مدت به دست آوردهایم باید یک مبانی نظری و ارزشها و آن خط انقلابی بازخوانی کنیم و آن را تحقق ببخشیم. رهبر معظم انقلاب مدظلهالعالی بر همین مبنا این تعبیر را بکار میبرند که انقلاب ما یک انقلاب عقلانی است. این عقلانی بودن انقلاب خیلی پیام دارد. وقتی مقولهای عقلانی شد، این پیام را دارد که پایههایش بر اساس عقلانیت و استدلال استوار است؛ راهبردها و روش تثبیت و استمرار آن اهداف و آرمان عقلانی است و در این صورت اگر دانشگاهها بهعنوان «مرکز تربیت قوه عاقله کشور» در تعبیر ایشان تعریف میشود، قاعدتاً یکی از مراکزی که بزرگترین و مؤثرترین رسالت را در تثبیت و تحکیم مبانی انقلاب اسلامی دارد، دانشگاه است. به خاطر اینکه هم تربیت نسل در دانشگاه انجام میشود و هم سیاستها در دانشگاه پایهریزی میشود و فراتر از آن تکیهگاه اصلی نظام دانایی جامعه ما در وضع فعلی، نهاد دانشگاه است. در وضع فعلی جامعه ما، نهاد دانشگاه بیشتر از نهاد حوزه علمیه اثربخشی بارز و آشکار دارد. بعضی از دوستان سؤال میکردند اینکه حضرت آقا معتقدند قوه عاقله کشور باید در دانشگاه شکل بگیرد، پس حوزه چه جایگاهی از نظر ایشان دارند؟ حتماً در بیان خود حضرت آقا دقت کردهاید که گفتهاند یکی از مراکز تربیت قوه عاقله کشور، دانشگاه است؛ قطعاً یکی دیگر حوزه علمیه است و یکی هم آموزشوپرورش است. این سه ضلع باید با هم حرکت کنند. دستگاه تعلیم و تربیت عمومی ۱۲ تا ۱۳ سال بچهها را تربیت میکنند و ازاینرو نقشی جدی در تربیت قوه عاقله کشور دارد. تعاملات این سه ضلع باهم تعاملات همافزای متقابل است یعنی نمیشود گفت که یکی مطلقاً نقطه آغاز است و بقیه تابع آن هستند. ما متغیر مستقل در این سه ضلع نداریم و هر سه به یک معنا متغیری هستند که خود تابع متغیرهای دیگری هستند. حوزههای علمیه هم ورودیهای از آموزشوپرورش دارد. در آموزشوپرورش هم دانشی تدریس میشود و یا معلمینی تدریس میکنند که از حوزه و دانشگاه میآیند و آن نظام دانایی منتقل میشود که در دانشگاه تولید میشود. این سه ضلع در یک ارتباط دیالکتیکی و تعاملی متقابل بر یکدیگر تأثیرگذارند.
چالش در قوه عاقله نظام
به نظر میرسد مهمترین و یا حداقل یکی از مهمترین چالشهای کنونی ما که زیربنای دیگر چالشها است، چالش در قوه عاقله نظام است. به نظر میرسد نظام جمهوری اسلامی هنوز نتوانسته است آن قوه عاقله متناسب با اهداف، آرمانها و رویکردها و افق انقلاب اسلامی را برای مدیریت نظام جمهوری اسلامی و شکلدهی به یک دولت انقلابی و دولت تراز انقلاب اسلامی ساماندهی کند. امروز قوه عاقله نظام دچار پراکندگی، چندصدایی و چندقطبی است و یک نگاه و نظام دانایی مبتنی بر انقلاب اسلامی در آن جریان پیدا نکرده است. در بحثهای عینی هم میبینید که چقدر کشمکش نظری و کارشناسی بین خود دانشگاهیان و خود حوزویان و بین حوزویان و دانشگاهیان ما وجود دارد. در هر سه لایه دچار تشت در قوه عاقله نظام هستیم. بهطور مثال در بحثهای اقتصادی، کارشناسهای اقتصادی توصیههای متعارض در مورد کنترل نقدینگی و کاهش تورم دارند
عقلانیت، اولین ویژگی دولت اسلامی
حضرت آقا برای تحقق «تمدن نوین اسلامی» مراحل پنجگانهای مطرح کردند که کاملاً معقول و منطقی است. در طی این مراحل، ما انقلاب را پشت سر گذاشتیم و به مرحله نظام اسلامی رسیدیم، نظام مردمسالاری دینی کاملاً عقلانی، منطقی، متوازن و کارآمد در چارچوب قانون اساسی شکلگرفته که در مراحل بعد باید به دولت سازی اسلامی، جامعه سازی اسلامی و تمدن نوین اسلامی برسیم. تأکید حضرت آقا روی این نکته که «تا دولت اسلامی نشود، جامعه اسلامی نخواهد شد»[۱] بحث مهمی است. معمولاً حکومتها سعی میکنند زیر بار مسئولیت نروند و میگویند مردم باید درست شوند تا ما درست شویم. در نظام اسلامی عکس قضیه است، رهبر ولایی بیشترین نقطه ضعف را از آن مجموعهای میداند که بیشتر متعلق به خود اوست. چون قاعدتاً وقتی رهبر انقلاب بگویند «تا دولت اسلامی نشود، جامعه اسلامی نخواهد شد» اولین سخن که به ذهن ما میرسد این است که خود حضرت آقا نیز جزو دولت و رهبر نظام است. بله، این به خود ایشان هم برمیگردد ولی این مانع از این نمیشود که حقیقت را نگویند. اگر اینگونه است دولت اسلامی یعنی دولت عقلانی.
بنابراین اولین ویژگی دولت اسلامی، عقلانیت است، چراکه اسلام عقلانی است و انقلاب ما یک انقلاب عقلانی است. دولت عقلانی به این معنا که حداقل از یک قوه عاقله برخوردار باشد که این قوه عاقله لزوماً در رجال سیاسی و احزاب سیاسی محدود نمیشود. بنابراین در اینجا دو نهاد حوزه و دانشگاه (به اعتقاد بنده دانشگاه بیشتر) بهعنوان دو مرکز قوه عاقله کشور نقش جدی پیدا میکنند.
درک این چالش و باور به اینکه نظام، انقلاب و رهبری ولائی بهطورجدی مطالبه دارند که باید در تأمین قوه عاقله کشور تلاش شود و مطالبه صورت بگیرد، هنوز در جمع دانشگاهیان و حوزویان تحقق پیدا نکرده است. اینکه اتفاقی بیفتند و حوزه فقط مطالبه گر باشد، قابلقبول نیست؛ اول باید هدایتگر باشد و سازوکار تحقق را دنبال کند و بعد اگر محقق نشد،مطالبه کند. به وزان حوزه، دانشگاه هم همینگونه است. بنابراین این قوه عاقله یکی از مهمترین چالشهای ماست که هنوز سازمان پیدا نکرده است.
راهکارهای سامان یافتن قوه عاقله کشور
برای سامان پیدا کردن این قوه عاقله در درجه اول باید این درد حس شود. در پاسخ به سؤالات دانشجویان در مورد کارآمدی نظام باید از جامعه دانشگاهی که مرکب از حدود 60 تا ۷۰ هزار هیئتعلمی و ۴ تا ۵ میلیون دانشجو است، پرسید که خود دانشگاه در مسیر شکلدهی به این قوه عاقله چه کاری کرده است. ما بهعنوان جبهه فکری و روشنفکری انقلاب اسلامی باید تلاش کنیم این دیدگاه حضرت امام رحمهاللهو آقا که دانشگاه در رفع موانع پیشرفت کشور یک جایگاه اساسی دارد و باید پشتیبان اندیشهای برای نظام باشد، تبیین شود.
ضرورت پرسش از نظام دانایی و تحول در آن
ما در دانشگاه باید به آن آسیب نرمی که در این زمینه وجود دارد، توجه کنیم که نظام دانایی حاکم بر جامعه، دانشگاه و حوزه ما، نظام دانایی انقلاب اسلامی نیست. ما کمتر در مورد نظام دانایی فکر و کار کردهایم. در همین رابطه سال گذشته به همت فرهنگستان علوم نشست «توصیف وضع موجود نظام دانایی در ایران» در ۱۴ اردیبهشت سال ۹۶ برگزار شده است ولی توجه به این مقوله مغفول است. به نظر میرسد بحث نظام دانایی خیلی فراگیرتر از بحث علوم انسانی، فرهنگ آموزشی و پژوهشی است. مسائل اصلی در نظام دانایی این است که اساساً علم را چه میدانیم؟ شاخصهای علم بودن علم چیست؟ فرآیند مدیریت و برنامهریزی علم، روششناسی علم، نهادهای مولد علم و فرهنگ آموزشی و تربیتی آن چگونه باید باشد؟ در یک نگاه کلان، آن مؤلفههایی که تولید و تحقق و توزیع علم را شکل میدهد در نگاه کنونی ما اساساً مورد توجه قرار نگرفته است. در سالهای اخیر که «بحث تحول در علوم انسانی» و«تحول در حوزه و دانشگاه» مطرح شده است، برخی در حالی به تحول میاندیشند که در زیر یک چتر نظام دانایی و نظام معرفتی قرار دارند که آن نظام معرفتی از بنیانهای اساسی خودش دچار آسیب است. این در واقع به یک بازتولید نظام معرفتی کنونی میانجامد. ما ناخودآگاه بهعنوان تحول همان مبانی را که به آن نقد داریم و ارتکازاً قبول نداریم، باز در یک قالب دیگری تولید میکنیم. حداکثر این است که پرسشهایی که در جامعهشناسی مطرح بوده و به سراغ یک نگاه تجربهگرا میرفتیم و از آن پاسخ میخواستیم، حال در کنار آن، قرآن و روایات را هم قرار میدهیم. ولی مسئله این است که پرسش را از کجا آوردیم؟ خود آن نظام دانایی امروز چهبسا این پرسشها را مطرح کرده است که آن پرسشها ممکن پرسشهای ما نباشد. یعنی اگر قدری ریشهای به قضیه نگاه کنیم در این ۳۰۰ تا ۴۰۰ سالی که غرب زمام اداره جهان را بهتدریج به دست گرفت و با تولید علم جدید و نگاه جدید به علم وارد دوران رنسانس و بعد به روشنگری و … شده، زیرساختهای اساسی آن برای ما محل پرسش است. اساساً همین طبقهبندی علوم که برخی دوستان در بحث «تحول در علوم انسانی» هم به آن توجه پیدا کردند، محل پرسش است. در بحث «تحول در علوم انسانی» نباید این طبقهبندی موجود علوم به مدیریت، اقتصاد، جامعهشناسی، روانشناسی و … را قطعی و ثابت بدانیم. اساساً طبقهبندی علوم به علوم تجربی و انسانی محل پرسش است. آیا اگر ما با یک نگاه توحیدی و الهی به علم بنگریم، همین طبقهبندی را خواهیم داشت؟ بهطور مثال در نگاه اسلام معرفت النفس، یک بحث بسیار اساسی است، نه معرفت النفس ملاصدرا، بلکه آنچه در قرآن و روایات مطرح است و حضرت استاد حسن زاده آملی مطرح کردهاند که خود دریایی گسترده است. بنابراین علم النفس متفاوت از روانشناسی است. جایگاه آن در طبقهبندی علوم کجاست؟
نیاز به تأسیس دانش «ایمان شناسی»
زمانی بنده به بحث «ایمان» توجه پیدا کردم. قرآن خیلی روی ایمان تأکید دارد و اصلاً مبنای طبقهبندی قرآن کریم ایمان و فکر است، مؤمنین و کفار، منافقین هم ذیل کفارند. ما اگر قرار است به یک جامعه مؤمن برسیم که مقدمه هر تحولی است یعنی در کنار آن عقلانیت که اولین ویژگی دولت اسلامی است، دومین ویژگی «دولت اسلامی» دولتی است که مؤمن است. مؤمن به خدا متعال، سنن عالم، وحی الهی و مقولات قرآن کریم. تمام آن مقولات قرآن متعلق ایمان دولت اسلامی است. خود این ایمان شناسی کجا صورت میگیرد؟ آیا ایمان یک مقوله واقعی است یا اعتباری و خیالی؟ ما امروز دانش ایمان شناسی داریم؟ حتی با تأمل بر این بحث، متوجه میشوید که عالمان دینی ما هم در این سنت تولید علم در جهان اسلام خیلی خیلی اندک به مقوله ایمان پرداختهاند. در علم کلام به مقوله ایمان پرداخته نشده است؛ موضوع خداشناسی است؛ بله، باید به خدا ایمان آورد خود ایمان چیست؟ ایمان، معرفت و یقین به خداست یا مقوله دیگری است که در این صورت متوجه این کاستی میشویم که ما در مورد خود ایمان کاری نکردهایم. در یک زمانی ما به این رشد رسیدیم که باید در مورد خود معرفت و خود علم شناخت پیدا کرد و بنابراین دانش معرفتشناسی پدید آمد درحالیکه قبل از آن معرفت را دانش ارتکازی سادهای میپنداشتیم. ولی امروز قبل از هستیشناسی، بحث معرفتشناسی مطرح میشود؛ یعنی توجه به این مطلب پیدا شد که ما اساساً هیچ سنخ ارتباطی با پدیدهای پیدا نمیکنیم مگر از طریق معرفت. به همین جهت دانش معرفتشناسی پایهریزی شد و نحلههای مختلف پدید آمد. ولی هنوز به این نرسیدهایم که ایمان شناسی نیز خود دانشی میخواهد. مرحوم علامه طباطبایی جایی وارد مسئله ایمان شناسی میشوند. اینکه در زبان فارسی ایمان را باور میگوییم، تقلیل ایمان است. ایمان فقط باور نیست، ایمان برآیندی از معرفت عقلانی بعلاوه پذیرش معرفت عقلانی (باور) بعلاوه تعلق عاطفی و عشق بعلاوه التزام عملی و اقدام است. مرکب است از یک معرفت عقلانی بعلاوه باور به آن معرفت که این معرفت حق و درست است بعلاوه تعلقخاطر به آن متعلق معرفت (همان عشق و ارتباط قبلی و نه فقط ارتباط ذهنی) بعلاوه التزام عملی. به همین جهت از امام صادق علیهالسلام سؤال میکنند که ایمان چیست؟ میفرمایند «عمل». دومرتبه سؤال میکنند، در پاسخ میفرماید «عمل». میگویند ولی ما از پدر شما شنیدیم که ایمان سه بخش است شامل اقرار به زبان، اعتقاد به قلب و عمل.[۲] امام صادق علیهالسلام میفرمایند همه آنها عمل است و «الْإِيمَانُ عَمَلٌ كُلُّهُ»،[۳] منتها اقرار به زبان،عملی است که زبان انجام میدهد و اعتقاد قلبی هم کار دل است. ولی در همین حد بحث شده است و ما خیلی سؤال در مورد ایمان داریم.
شاخصهای ایمان چیست؟ برای بررسی ایمان افزایی در حوزههای مختلف نظام آموزشی نیاز به شاخص داریم. شاخص دانش و روش ارزیابی در دانش را تا حدی به دست آوردیم و سؤال تشریحی، آزمون چندگزینهای، مصاحبه و … داریم. چون برایمان مهم بوده است، به روش ارزشیابی علم رسیدهایم. ولی روش ارزیابی ایمان چیست؟ امروز هم اگر میگوییم ایمان هم باید یکی از اهداف نظام تربیتی باشد یعنی ما در تعلیم و تربیت همانگونه که به دنبال انتقال علم هستیم، باید به دنبال ایجاد ایمان و تقویت و ارتقا آن هم باشیم. بلافاصله متخصصان تعلیم و تربیت میگویند این امر شاخص پذیر نبوده و ایمان امری کیفی است. بله همینطور است ولی این امر تاکنون مسئله ما نبوده است. چند تا رساله دکتری در رشته تعلیم و تربیت در مورد ایمان کار شده است؟ اخیراً محدودی کار شده ولی خیلی نحیف است.
سؤال دیگر این است که برای ایمان افزایی چه کار باید بکنیم؟ برای انتقال علم به پاسخ رسیدیم و به طور مثال به انتشار کتاب و تربیت معلم و … پرداختیم. حتی رشتههای تخصصی آموزش علم مثل آموزش فیزیک، آموزش ریاضی و … ایجاد شده است. آموزشِ دین غیر از دین است. برای انتقال دین نیاز به آموزش است. ما برای انتقال دانش، نهاد تأسیس کردهایم و سرمایهگذاری کردهایم ولی برای ایمان کاری کردیم؟ رمز قضیه این است که در نظام دانایی مدرن بشر اساساً ایمان بهعنوان یک مقوله جدی و تأثیرگذار حذف شد یعنی دقیقاً همان چیزی که در نظام دانایی توحیدی مبنای اصلی است. بنابراین باید زیربناییترین و زیرساختیترین مباحثی که در دانش امروز مطرح است، مورد تأمل و بحث و گفتگو قرار بدهیم و نقد کنیم.
اگر این مقدمه درست باشد که ما برای شکلگیری دولت اسلام باید زیرساختهای نرم را فراهم کنیم و قوه عاقله نظام را شکل بدهیم، این قوه عاقله در صورتی شکل خواهد گرفت که نظام دانایی تراز انقلاب اسلامی یا نظام دانایی توحیدی ناب ساماندهی شود. در نظام دانایی توحیدی اساساً مسائل آن، روششناسی کشف مسائل، روششناسی پاسخ مسائل، روش تأسیس نهادهایی به آن مسائل بپردازند، فرهنگ آموزشی و تربیتی آن و فرآیند برنامهریزی آن، احیاناً متفاوت خواهد شد. البته ما باید از تجربههای بشری باید استفاده کنیم. این تجربهها سلباً یا ایجاباً به کار ما میآید. وجه سلبی این است که به جایی میرسیم که فلان روش یا فرآیند قطعاً ضد توحیدی است و آن را کنار میگذاریم و یا به این میرسیم که آن روش و فرآیند همسو است که حفظ میکنیم. ممکن است به خاطر اینکه دستاندرکاران دانش از فطرت الهی برخوردار بودهاند و جاهایی آن فطرت بر او حاکم شده است، به حرف درستی رسیده باشند.
تفاوت جبهه فکری انقلاب اسلامی با ناقدان غربی در نقد نظام دانایی غرب
نظام غربی هم موردقبول همه دانایان غرب نیست. در حال حاضر در غرب گرایشهای مختلف نقد فلسفه، اقتصاد، سیاست، معرفتشناسی … وجود دارد. بسیاری از فلاسفه پستمدرن مثل هایدگر از همین موضع وارد شدهاند. در غرب هم تکصداهایی داریم که به نقد آن پرداختند و خوشبختانه در مرحله نقد غرب تنها نیستیم. پس از سه چهار سده تجربه غرب،خصوصاً بعد از نیمه دوم قرن بیستم تا به امروز، صدای نقد نظام دانایی غرب کموبیش وجود دارد ولی این صداها نتوانسته آن نظام دارای هژمونی و هیمنه را تغییر دهد و هنوز آن نظام دانایی سکولار، ملحدانه و مشرکانه در غرب حاکم است. بنابراین خوشبختانه بحث تأمل در نظام دانایی کنونی، فقط مسئله ما نیست، مسئله بسیاری از اندیشمندان و ناقدان هوشمند خود غرب هم است ولی تفاوت اساسی ما با این نقادان غربی این است که ما با بر اساس نگرش توحیدی معتقدیم که یک مسیر و راهبرد روشنی وجود دارد که در جنبه ایجابی به ما کمک میکند. اگر نظام دانایی فعلی را نفی میکنیم، میتوانیم بگوییم چگونه نظام دانایی را انتظار میکشیم؛ چون معتقدیم انبیاء آمدند که نظام دانایی و انگیزشی بشر را تغییر بدهند. تعبیری که در حدیث نقل شده که سر ما را که زمینی میاندیشیم را به سوی آسمان بلند کنند و بگویند آسمان هم هست؛ افلا ینظرون الی السماء؟ بنابراین بر اساس مبانی عقلانی معتقدیم که تا بشر بهسوی نظام دانایی توحیدی نیایید، مسائلش حل نخواهد شد. ناقدان غربی از جمله هایدگر به دلیل حس شهودی که به غرب دارند، عمیقتر از ما غرب را نقد کردهاند و در مرحله نقد و تخریب با ما همصدا هستند ولی در جنبه ایجابی و اینکه چه باید کرد ماندهاند. چراکه نگاهشان به وحی، آن هم وحی معتبر هنوز شکل نگرفته است. باید به سراغ وحی بهعنوان دانش رفت و نه ایدئولوژی. به نظر میرسد تمام هیاهویی که غرب به راه انداخته برای این است که صدای نظام دانایی توحیدی به گوش غرب نرسد. در بحث داعش همگان فهمیدند که داعش برای این تأسیس شد تا یک نگاه بسیار تنفرانگیز به اسلام در جهان شکل بگیرد. کلیت پروژه غرب علیه اسلام یک پروژه سیاسی و اقتصادی نیست بلکه پروژهای فکری است. اگر نظام دانایی توحیدی بسط پیدا کند، هیمنه تمدن غرب شکسته خواهد شد.
پرسشهای بنیادین از نظام دانایی
بنابراین باید پرسشهای بنیادین برسیم که از مرحله نقد شروع میشود. دکتر نبوی در نشست «توصیف وضع موجود نظام دانایی در ایران» گفته بود «ما امروز شاهد تولید، ترویج و انتقال جهل به جای علم هستیم!» این نشان میدهد که نظام دانایی ما در تعریف علم به جمعبندی نرسیده است. آنچه به دانش آموزان میآموزیم چقدر علم است؟ چقدر جهل است؟ چقدر سرگرمی است و میخواهیم دانشآموز در مدرسه بند کنیم درحالیکه از نظر اسلام علم برای رهایی است. خیلی بحثهای دانشگاهی از موضوعیت افتاده است. شاید یک جمعبندی ما این باشد که ۷۰ درصد از وقتی که از دانشآموز و دانشجو در نظام آموزش دانشگاهی گرفته میشود، بیهوده است و در عوض آن به بحثهایی که لازم است، پرداخته نمیشود. بهعنوان نمونه در نظام آموزش دانشگاهی چقدر دانشجو را با تاریخ و عبرتهای تاریخی آشنا میکنیم. وقتی دانشجو نسبت به تاریخ خالیالذهن باشد و نداند تعامل غرب از آغاز با ما یک تعامل سلطهگرانه و استثماری بوده، مشخص است که جذب تبلیغات غرب خواهد شد. با منبر و فعالیتهای چند تشکل اسلامی آن نگرش ایجاد نمیشود. این تشکلها حاشیهای است بر یک متن. آن متن یک متن مقتدر و دارای هژمونی نرم است که از مقالات و کتابهایی که نوشته و ترجمه میشود، اساتیدی که جذب میشوند، دانشجویانی که خارج کشور میروند و سایتهایی که وجود دارد، نشئت میگیرد. خود ما هم کموبیش ابزار انتقال و تثبیت نظام دانایی غرب هستیم.به تعبیر دقیق بهتر است به جای نظام دانایی غرب باید بگوییم «نظام سلطه»؛ غرب به ما هو غرب برای ما موضوعیت ندارد ممکن است که یک اندیشمند غربی هم حرف خوبی بزند. نظام دانایی کنونی مبتنی بر قدرت نظام سرمایهداری است و این نظام سرمایهداری، اندیشههای لیبرالی غرب را هم به خدمت خودش درآورده است. بعد از انتخاب ترامپ نقد نظام سرمایهداری در غرب بیشتر شد و خیلیها مقاله نوشتند که به کجا میرویم و سرمایه سالاران و زور مداران ما را اجیر خود کردهاند. این نشان میدهد که از آن طرف هم صداهایی شنیده میشود مبنی بر اینکه تمدن نوین اسلامی یا نظام دانایی اسلامی میتواند راهحلی برای کل بشریت باشد.
دانلود فایل صوتی جلسه
جمعبندی بحث
در جمعبندی بحث میتوان گفت که ما اگر بخواهیم یک نقطه آغاز و عمیق و بنیادین را در چهلمین سال پیروزی انقلاب دنبال کنیم که فراتر از شعارها و جدالهای جناحی و مطالبههای فراتر از ظرفیت باشد و ما را به نقاط روشنی برساند، این نقطه آغاز در عرصه نرم این است که قوه عاقله نظام، انقلاب، دولت، جامعه و رسانه باید مورد تأمل قرار بگیرد و نقد بشود تا بتوانیم با آن نظام دانایی دارای هژمونی و مسلط بر خودمان، مقابله عمیق داشته باشیم. همچنین باید فهرستی از مسائلی و کارهایی که برای تحول در نظام دانایی لازم است، تهیه کنیم. هنوز در مورد نهاد مولد علم ما دچار یک ثنویت و تعارض هستیم؛ یعنی علیرغم اینکه حضرت امام رحمهالله فرمودند «وحدت حوزه و دانشگاه» و حوزه و دانشگاه باید در هم ذوب بشوند، ما این را تقلیل دادیم؛ چون نمیتوانستیم انجام بدهیم و یا به نظرمان نمیرسید که بتوانیم انجام دهیم. اگر ما این تحولات فکری را رصد کنیم میبینیم که چه غوغایی هست؛ جنگ پنهانی در حوزه و دانشگاه، در کلاس درس و مقالات وجود دارد. دو جبهه دارند با یکدیگر مقابله میکنند؛ یکی جبهه قوی ریشهدار و دارای عقبه و پشتیبانی یعنی نظام دانایی غرب و دیگری جبهه نحیفی که خودشان هم با یکدیگر چالش دارند، یعنی جبهه فکری انقلاب اسلامی. هنوز آن نظام دانایی را بهعنوان جعبه سیاه نتوانستهایم کشف و باز کنیم. این نظام دانایی غرب در حوزه جریان پیدا کرده است و جدایی دین از سیاست و رجعت به قبل از انقلاب در بخشی مهمی از حوزه ما بازتولید شده است. همان نگاهی که امام رحمهالله آن را بهعنوان یک نفوذ مطرح کردند و حضرت آقا بهعنوان «ارتجاع»مطرح کردند که مسئله ما امروز مقابله انقلاب است با ارتجاع. خود این ارتجاع بحثها و تأملات بسیاری میخواهد که ارتجاع چیست و از کجا بازتولید میشود. ارتجاعی که در دانشگاه، دستگاه سیاستگذاری و قانونگذاریی وجود دارد. ریشه ارتجاع به این برمیگردد که میخواهند نظام دانایی، به نظام دانایی پیش از انقلاب برگردد. ویژگیهای این نظام دانایی کنونی چیست؟ نقطه آغاز نظام دانایی مطلوب کجاست؟ مسائل، محورها و موضوعاتی که باید روی آنها کار شود، چیست؟ راهکارها چیست؟ یکی از نقدهایی که بر ما بهعنوان حوزه، دانشگاه و مسئولان و … وارد است این است که دائماً خواستهایم مسائل پیچیده را با راهکارهای ساده حل کنیم که مبناً خطا است و به همین جهت مسائل را واقعبینانه درک نمیکردیم. تقریری از مسئله میساختیم که بتوانیم آن را حل کنیم ولی این نمیتواند واقعیت را تغییر دهد و واقعیت تابع ما نیست. اسلام میگوید واقعیت را هر چقدر هم که زشت باشد، باید دید ولی تسلیم آن نشد. واقعبینی حضرت امیر علیهالسلام بسیار عمیق است در نهجالبلاغه میگوید کسانی که دنبال علماند را به چهار دسته تقسیم میکنند. اگر میخواهید طیف درست تقویت بشود، باید واقعیت را دید و اگر راهحل پیچیده است، باید به آن راهحل پیچیده رسید و قدمبهقدم به دنبال راهکار رفت. بنابراین استیضاح راهکار نیست، مشکلات با عوض کردن وزیر حل نمیشود منتها نماینده مجلس در برابر مطالبهای که چرا کاری نمیکنید به دنبال سادهترین راه یعنی استیضاح میرود. بعد ممکن است فردی بیایید که از آن ضعیفتر است. اینکه بگوییم دولت مقصر است، راهکار نیست و حضرت آقا هم همین نکته را به رخ مردم کشیدند. چراکه فعالیت دولتها در بستر نظام دانایی خودشان است و اصلاح این نظام دانایی با شعار امکانپذیر نیست. این نظام دانایی و فهم باید توسط ما، رسانه(که رسانه ما هم دچار یک نظام دانایی سخیف و سطحی است) و … درست بشود.
[۱] خبر دیدار اعضای شورای عالی «مرکز الگوی اسلامی ایرانی پیشرفت» با رهبر انقلاب، ۰۶/۰۲/۱۳۹۵
[۲]. الإیمَانُ مَعْرِفَةٌ بِالْقَلْبِ وَ إِقْرَارٌ بِاللِّسَانِ وَ عَمَلٌ بِالْأَرْكَانِ
[۳] قَالَ قُلْتُ أَ لَا تُخْبِرُنِی عَنِ الْإِيـمـَانِ أَ قـَوْلٌ هـُوَ وَ عـَمـَلٌ أَمْ قـَوْلٌ بِلَا عَمَلٍ فَقَالَ الْإِيمَانُ عَمَلٌ كُلُّهُ