بیانیه گام دوم انقلاب

نگاه فرابخشی و فرآیندی در بیانیه گام دوم

دکتر سیدیاسر جبرائیلی کارشناس ارشد اقتصاد سیاسی و عضو هیئت علمی پژوهشکده‌ی حکمت

تحلیل بیانیه‌ی گام دوم انقلاب از زاویه‌ی بحثِ نگاه کلان و اثرات آن در حوزه‌ی برنامه‌ریزی و مدیریت کشور پرداخته است.

 

* تصویر کلان از دستاوردهای انقلاب

بیانیه‌ی «گام دوم انقلاب» رهبر حکیم انقلاب اسلامی، یک روح حاکم دارد که در مرتبه‌ای بالاتر از محتوا قرار گرفته و می‌تواند برای تحلیل وضع موجود و ترسیم راهبرد برای هر حوزه‌ای، چراغ راهنما باشد. اجزای این روح حاکم بر بیانیه را می توان «نگاه کلی و فرابخشی در مقابل نگاه جزئی و بخشی» و «نگاه فرآیندی در مقابل نگاه اینجا و اکنونی» دانست و بر اساس آن، درباره‌ی بایدها و نبایدهای راهبردهای اقتصادی در گام دوم انقلاب نیز سخن گفت.

حضرت آیت‌الله خامنه‌ای در این بیانیه یک تصویر کلان از دستاوردهای انقلاب ارائه کرده‌اند که اجزای این تصویر با وجود اهمیت زیادی که دارند، هرگز نمی‌توانستند به تنهایی نمایشگرِ «برکات بزرگ» انقلاب باشند. مولفه‌ها و متغیرهایی چون ثبات و امنیت کشور، زیرساخت‌های حیاتی و اقتصادی، مشارکت مردمی، ارتقای بینش سیاسی مردم، سنگین‌تر شدن کفه‌ی عدالت در تقسیم امکانات عمومی کشور، افزایش عیار معنویت و اخلاق، ایستادگی در برابر قُلدران و مستکبران بین‌المللی و… در کنار هم نماد باشکوهی ساخته‌اند که اگر هر یک به صورت مجزا ارائه می‌شد، می‌توانست پرسشی درباره‌ی وضعیت دیگری، در ذهن مخاطب ایجاد کند.

ویژگی دیگر این تصویر کلان این است که درهم‌تنیدگی ساحت‌های مختلف و تاثیر و تاثرات آنها بر یکدیگر را به نمایش می‌گذارد. فی‌المثل، ایستادگی در مقابل قُلدران بین‌المللی، بدون تکیه‌ی جمعی بر قدرتی فوق مادی، ثبات و امنیت داخلی، حضور موثر مردم در صحنه یا داشتن زیرساخت‌های حیاتی نمی تواند ممکن باشد، هرچند طبیعتا میزان نقش‌آفرینی مولفه‌های گوناگون، متفاوت است. هر دستاوردی که در یک حوزه حاصل می‌شود، به حوزه‌های دیگر سرریز می‌کند و روی شکل‌گیری دستاوردی در ساحتی دیگر، تاثیر می‌گذارد.

ندیدن این تصویر بزرگ و کلان، انسان را گرفتار جزئی‌نگری و بخشی‌نگری می‌کند و نخستین آفت ویرانگر این نگاه آنست که وقتی اشکالی و ضعفی در یک بخش و جزء ظاهر شد، تبدیل به مسئله‌ی اصلی و بلکه تنها مسئله‌ی ذهنِ بخشی‌نگر می‌شود و صاحبش، اگر به خاطر یک دستمال قیصریه را به آتش نکشد، حتما در پرتگاه ناامیدی و بی‌تحرکی می‌غلطد.

انسان کلان‌نگر اما با دیدن قصورها و تقصیرها و ناملایمات و حتی شکست‌ها و ناکامی‌ها در یک بخش، به بن‌بست نمی‌رسد. موفقیت‌ها و پیشرفت‌ها و تحرک‌ها را در سایر اجزاء سیستم می‌بیند و از تجربه‌ی همان ناکامی‌هایی که ذهن بخشی‌نگر را به بن‌بست می‌رساند، برای ساختن موفقیت بهره می‌برد. آفت دیگر جزئی‌نگری، غفلت از تأثیر و تأثرات بخش‌های گوناگون بر یکدیگر است که هم می‌تواند به پیشرفت کاریکاتوری در یک حوزه و عقب‌ماندگی در حوزه‌ای دیگر منجر شده و هم مانع سرریز توانمندی‌ها، دستاوردها و ظرفیت‌ها از حوزه‌ای به حوزه‌ی دیگر شود. انسان جزئی‌نگر، از یک پیکر صرفا یک عضو را می‌بیند و فقط برای پرورش آن عضو برنامه‌ریزی می‌کند. نگاه بخشی نمی‌تواند برای حل مسئله و نقصی که در یک حوزه پیدا می‌شود، از ابزارهای موجود در بخش‌های دیگر بهره ببرد.

 

* نگاه فرابخشی در اقتصاد و سیاست

در ترسیم راهبردهای اقتصادی و برنامه‌ریزی اقتصادی، این نگاه کلان و فرابخشی اهمیت بسیار زیادی دارد. جزئی‌نگری و بخشی‌نگری به ویژه برای مدیران و مسئولان کشور سم است. یک مقام کشوری وقتی نگاه بخشی دارد، مسیر اداره‌ی کشور را صرفا از آن بخش ممکن می‌داند و لذا ممکن است نه تنها همه‌ی ظرفیت مدیریتی خود را مصروف آن بخش کرده و از ارتقای توانمندی‌ها در حوزه‌های دیگر غفلت کند، بلکه محتمل است به قربانی کردن ظرفیت‌های دیگر برای حل مسائل حوزه‌ای که در کانون توجه او قرار گرفته نیز روی آورد؛ و نهایتا هنگامی که نتوانست در حوزه‌ی مورد تمرکز خود موفقیتی کسب کند، خود و کشور را در بن‌بست تصور کند.

برای نمونه، ما اگر مدیریت اقتصاد را صرفا از طریق فروش نفت میسر دانستیم، طبیعی است که دشمن ابتدا با تحریم صادرات نفت، مدیریت ما را مختل کند و سپس این خطای محاسباتی را در ذهن ما ایجاد کند که می‌توانیم با مذاکره و قربانی کردن دستاوردهای هسته‌ای، فروش نفت را از سر بگیریم؛ و هنگامی که یک مولفه‌ی قدرت را از ما گرفت، تحریم‌ها را بازگرداند و ما را با وعده‌ی دوباره برداشتن تحریم نفت، به معامله بر سر مولفه‌های دیگر قدرت دعوت کند.

صاحب نگاه فرابخشی و کلان اما به جای افتادن در مسیر قربانی کردن توانمندی‌‌ها و داشته‌های کشور، وقتی می‌بیند دشمن قصد وارد آوردن ضربه به یک حوزه را دارد، ظرفیت‌های سایر بخش‌ها را فعال می‌کند تا ضربات دشمن را بی اثر کند. مدیر کلان‌نگر، وقتی درآمدهای نفتی را دچار اخلال می‌بیند، برای افزایش سهم مالیات در درآمد دولت برنامه‌ریزی می‌کند، هزینه‌های زائد را کاهش می‌دهد، جلوی صرف ارز برای واردات کالاهای مشابه داخلی و غیرضروری را می‌گیرد، برای جایگزینی کالاهای وارداتی برنامه‌ریزی می‌کند، با وضع مقررات و اجرای دقیق آنها منابع و مصارف ارزی کشور را مدیریت می‌کند، پیمان‌های پولی دو و چندجانبه برای مرادوات تجاری امضا می‌کند و ده‌ها اقدام ضدتحریمی دیگر را در دستور کار قرار می‌دهد تا تهدید تحریم را تبدیل به فرصتی برای عبور از اقتصاد نفتی کند.

صرفا برای ملموس‌تر شدن این نگاه، خوب است بدانیم سالانه حدود ۱۰ میلیارد دلار کالای دارای مشابه داخلی وارد کشور می‌شود که اگر ممنوع شود، نه تنها کشور از فروش بیش از ۴۰۰ هزار بشکه نفت در روز برای تأمین ارز این کالاها بی‌نیاز می‌شود، بلکه یک میلیون فرصت شغلی از قِبَل افزایش تولید داخلی ایجاد می شود؛ یا دهک ثروتمند جامعه ما صرفا سه درصد مالیات دریافتی دولت را می‌پردازد که اگر این رقم با جلوگیری از فرارهای مالیاتی فقط به ۳۰ درصد افزایش یابد، معادل نصف درآمدهای نفتی عاید دولت می‌شود و این یعنی دولت می‌تواند به اختیار خود فروش نفت را به نصف برساند و این طلای سیاه را برای مصرف داخلی در صنایع پایین دستی صیانت کند.

سیاستمدار کلان‌نگر، حتی وقتی پای میز مذاکره می‌نشیند، چون بر ابزارها و توانمندی‌های گوناگون کشورش اشراف دارد، احساس عجز نمی‌کند، به تهدیدها و خط نشان کشیدن‌های دشمن نیز اعتنا ندارد و به راحتی حاضر به امتیاز دادن و کوتاه آمدن از خطوط قرمز نمی‌شود. او ضعف‌ها و نیازهای طرف مذاکره‌اش را نیز می‌داند، کاملا واقف است که اگر بنا بر تحریم است، ایران است که می تواند اروپای محتاج به گاز ایران را تحریم کند و از این ابزار در مذاکره استفاده می‌کند. اینکه رهبر انقلاب به مذاکره‌کنندگان هسته‌ای و سایر مقامات کشور توصیه کردند به تور علمی و نظامی بروند و با توان کشور آشنا شوند، یا به افول قدرت آمریکا طی دهه‌های اخیر و نیازهای اروپا به ایران توجه کنند، دقیقا برای دست یافتن آنان به این نگاه کلان بود.

سیاستمدار کلان‌نگر، هرگز برای «توسعه‌ی بدون عدالت» برنامه‌ریزی نمی‌کند و می‌داند که توزیع غیرعادلانه‌ی امکانات در سطح کشور، شاید در یک منطقه‌ی خاص جغرافیایی دستاورد محسوب شود، اما نتیجه‌ی کلی آن، خسارت بزرگ‌تر در سطح ملی است. مدیر کلان‌نگر، برای سرریز توانمندی‌ها از حوزه‌های پیشرفته به حوزه‌های نیازمند می‌اندیشد و برنامه‌ریزی می‌کند. فناوری‌های مورد نیاز خودرو را با استفاده از ظرفیت‌های فنی حوزه‌ی دفاع تأمین می‌کند و از توانمندی‌ها و امکانات صنعت نفت، برای استفاده در کشاورزی برنامه‌ریزی می‌کند و…

 

* نگاه فرآیندی و پر کردن فاصله واقعیت‌ها و بایدها

نگاه فرآیندی در مقابل نگاه اینجا و اکنونی، جزء دیگری از روح حاکم بر بیانیه‌ی «گام دوم» است که باید بر مدیریت اقتصاد و برنامه‌ریزی اقتصادی حاکم باشد. بر مبنای این نگاه فرآیندی است که رهبر معظم انقلاب به جای مقایسه‌ی ایران امروز با فرانسه و انگلیس امروز، مخاطب بیانیه را به مقایسه روندهای طی شده در ۴۰ سال نخست انقلاب‌های کشورهای غربی فرا می‌خواند. در نتیجه‌ی چنین مقایسه‌ای است که معجزه‌ی انقلاب اسلامی را می توان لمس کرد و تصویری واضح از آینده‌ی این روند، ترسیم کرد.

این نگاه فرآیندی است که با مشاهده‌ی واقعیت‌های امروز، خود را در بن‌بست «ناتوانی» نمی‌بیند و از حرکت به سوی قله ناامید نمی‌شود؛ هم فاصله‌ی میان واقعیت‌های امروز و آرمان‌ها را می‌بیند که باید طی شود، و هم بر اساس واقعیت ۴۰ سال گذشته، این فاصله‌ها را طی‌شده و لذا طی‌شدنی می‌داند و با مقایسه‌ی توانمندی‌های امروز و دیروز، از طی شدن پرقدرت‌ترِ فاصله‌ی واقعیت‌ها و بایدها در آینده سخن می‌گوید.

نگاه اینجا و اکنونی اما از دیدن راه‌های طی شده برای رسیدن به وضعیت امروز، چه درباره‌ی خود و چه درباره‌ی دیگران، ناتوان است؛ داشته‌ها و توانمندی‌های دیگران را نه حاصل یک فرآیند (Process) تدریجی که یک فرآورده‌ی (Product) دفعی می‌داند و چون خود در موقعیت حاضر، از آن داشته‌ها محروم است، خود و مردم خود را ناتوان می‌بیند. اظهاراتی نظیر «ما فقط در پخت آبگوشت بزباش و قورمه‌سبزی توان رقابت داریم» اولا حاصل نگاه بخشی و ثانیا ناشی از نگاه اینجا و اکنونی است که هم اظهار ناتوانی است و هم القای ناامیدی. صاحب این نگاه چون در لحظه به نقطه‌ای می‌نگرد که رقیب در آن قرار دارد، از برداشتن گام‌های کوچک به سوی آن نقطه ناامید است؛ غافل از اینکه رقیب، با همین گام‌های کوچک و بلکه به مراتب کوچک‌تر، به آن نقطه رسیده است.

سیاستمداری که نگاه فرآیندی دارد در مدیریت تدوین برنامه‌ها و راهبردهای اقتصادی نه عجول است و نه ناامید. عجول نیست چرا که می‌داند یک شبه نمی‌توان ره صد ساله رفت و ناامید نیست چرا که می‌داند این راه طی شدنی است. این است که از برداشتن گام های کوچک به سوی هدف غفلت نمی‌کند و اساسا هیچ قدمی را کوچک نمی‌شمارد، بلکه ضروری‌اش می‌داند و آن را استوار برمی‌دارد.

گرایش به رویکرد «توسعه‌ی بسیط» (Extensive Development) در برنامه‌ریزی اقتصادی، ناشی از همین نگاه عجولانه اینجا و اکنونی است. در توسعه‌ی بسیط، تیراژِ تولید اهمیت دارد نه توان تولید. این است که فی‌المثل به جای برنامه‌ریزی برای دستیابی به فناوری تولید قطعات خودرو و مدیریت سرریز فناوری به صنعت خودرو، برای افزایش تیراژ خودرو برنامه‌ریزی می‌شود و چه مسیری راحت‌تر و کوتاه‌تر از مونتاژ قطعات وارداتی؟ صاحب نگاه فرآیندی اما در برنامه‌ریزی پیشرفت، سیاست صنعتی تدوین می‌کند و برای دستیابی به فناوری و توان تولید برنامه‌ریزی کرده و منابع مادی و معنوی کشور را برای تحقق این برنامه بسیج می‌کند. چراکه واقف است که وقتی توانِ تولید ایجاد شد، به میزان نیاز بازار عرضه انجام خواهد شد و نیازی به تعیین میزان تولید در برنامه‌ی ۵ ساله نیست.

درباره‌ی حاکمیت نگاه فرابخشی و فرآیندی بر مدیریت اقتصاد، باید عینک نزدیک‌بینِ «بخشی‌نگری» و «اینجا و اکنون بینی» را از چشم برداشت. این باید، هم در چهل سال گذشته تجربه شده و دستاوردهای امروز حاصل آن است، و هم فاصله‌هایی میان آرمانِ حاکمیت آن بر اذهان همه‌ی مدیران وجود دارد که با قرار گرفتن نسل «جوانِ مومن دانا و پرانگیزه» در ساختار مدیریتی کشور طی خواهد شد.

 

همچنین شاید مطالب زیر مورد پسندتان باشد...

افزودن یک دیدگاه

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دو + 14 =