درآمدی بر نظام واره فکری انقلاب اسلامی حجت الاسلام دکتر علی ذوعلم

درآمدی بر نظام واره فکری انقلاب اسلامی ؛حجت الاسلام دکتر علی ذوعلم

اختصاصی تمهید ؛

مقدمات :

مقدمه اول این هست که انقلاب اسلامی ماهیتا یک انقلاب فرهنگی یا به تعبیر شهید بهشتی یک انقلاب عقلانی است و به تعبیر حضرت آقا یک انقلاب فکری است یک انقلاب در نگرش است، قبل از اینکه انقلاب و دگرگونی در ساختارها و نظامات و از این قبیل باشد.

 بنابراین اینکه چارچوب و مدل مفهومی اندیشه انقلاب اسلامی چیست و برای درک این زمینه ها و طرح ها و مبانی فکری انقلاب و همچنین برای درک آرمان‌ها و افق آینده انقلاب چه مسیری باید طی بشود مسئله  بسیار مهمی است. اگر گاهی بعضی از دوستان در تحلیل مسایل انقلاب دچار اشتباه می شوند به خاطر همین است که این نظام واره، این منظومه، این الگوی مفهومی شاید ابعادش برایشان خیلی روشن نباشد یا اینکه عناصر جابجا تعریف شده باشند.

مقدمه دوم اینکه چون اسلام یک مکتبی است که هم عقلانی است هم الهی است و هم مردمی  ، بنابراین تا وقتی که این نظام فکری اسلام – اسلام ناب – برای مردم روشن نباشد و تبیین نشده باشد تحقق اسلام تقریبا محال است.

به بیان دیگر هر مقداری که منظومه و نظام واره اندیشه اسلامی برای مردم به خصوص نخبگان، اقشار تاثیر گذار، نخبگان سیاسی، فکری، حوزوی و دانشگاهی و هر تعبییری که مطرح بکنیم به هر اندازه ای که این منظومه تبیین شده باشد. فهم شده باشد مورد قبول و باور قرار گرفته باشد به همان نسبت، اسلام در متن جامعه تحقق پیدا میکند. به همین جهت اعتقاد قلبی و پذیرش استدلالی و عقلانی مبانی اسلام برای هر فرد مسلمانی واجب است نه فقط برای علما و حوزویان هر فرد مسلمانی، که اسلام را قبول کرده باشد و بخواهد مومن واقعی به اسلام باشد باید به مبانی اسلام و به اصول اعتقادات اسلام خودش رسیده باشد و قبول کرده باشد. به همین جهت تقلید در اصول دین جایز نیست این نشان‌دهنده همین معناست که اسلام در عین اینکه یک مکتب الهی است یعنی منشاء معرفتی اش فراتر از عقلانیت محدود بشری است در عین حال یک مکتب مردمی است و در ذات خودش مردمی است. این که حضرت آقا تاکید دارند که این مردم سالاری دینی؛ مردم سالاری اش و دینی بودنش دو چیز نیست به همین معناست. و این مسئله را  فقط از جنبه سیاسی مطرح نمی‌کنند بلکه خود اسلام یک دینی است که به یک معنا مردمی است و البته عقلانی است به این معنا که مبانی اش قابل درک است، قابل استدلال است و قابل تبیین برای دیگران است و این نیست که صرفاً از طریق یک شهود درونی، از طریق یک تجربه فردی، صرفا حاصل بشود. برخلاف مسیحیت که از آغاز حساب ایمان را از حساب عقل جدا می کند و می گوید شما اگر می خواهید  به چیزی ایمان بیاورید بایستی عقل را کنار بگذارید چرا که ایمان از نظر آنها  یک مقوله قلبی است یک مقوله شهودی است، اگر توانستید تجربه درونی در آن پیدا بکنید به آن رسیده اید وگرنه دیگر راهی برای استدلال و تبیین و از این قبیل نیست .

اسلام بر خلاف مسیحیت می گوید که اصول اسلام قابل تبیین است ، مبانی اش، ارزش‌هایش و نظامات اجتماعی آن قابل استدلال است. در یک محدوده ای هم که بحث تقلید مطرح می شود همان تقلید هم مبتنی بر تحقیق است. تقلید صرف کورکورانه نیست وآن جایی هم که تعبد در اسلام مطرح می شود ، مسئله تعبد در اسلام مبتنی بر تعقل است و ما هیچ تعبد بدون ارتباط با تعقل در اسلام نداریم و به همین جهت بر روی تعقل و عقلانیت در اسلام زیاد تاکید می شود و عقلانیت ، تفکر و ارزش بودن تفکر و عقلانیت در جامعه متاسفانه بر خلاف متن اسلام در جامعه رایج نیست.

بنابر این اسلام مکتبی است الهی ، عقلانی و مردمی با همین توضیحاتی که خدمتتان عرض نمودیم که البته این توضیحات می تواند دقیق تر و عمیق تر هم بشود.

مقدمه سوم این است که ما در نسبت مان با اسلام ناب محمدی (صلوات الله و سلامه علیه) و انقلاب اسلامی برآمده از این اسلام؛ انقلاب اسلامی مبتنی براین اسلام  و نظام اسلامی برآمده ازچنین انقلابی، م در مواجهه با این مقوله باید خودمون به یک نظام اندیشه ای برسیم. نه اینکه نظام اندیشه ای اندیشمندان مسلمان را صرفاً به عنوان تبعیت، صرفا بعنوان تعبد بپذیریم. باید خودمان برسیم. به هر مقداری که نخبگان ما ،جوانان ما ،علمای ما، دانشگاهیان ما خودشان و مردم ما هر انسانی ، آحاد جامعه به این نظام واره فکری خودشان بیشتر برسند حضورشان ، تاثیرشان، نقش‌آفرینی شان افزایش خواهد یافت. این نظام واره صرفاً یک نظام واره نظری هم نیست ، بلکه سازنده رفتار ماست یعنی آنجایی که ما در مواجهه با مسئله سیاسی، در مواجه با یک مسئله خانوادگی ، یک مسئله شغلی ، یک مسئله صنفی، یک مسئله خارجی، یک مسئله داخلی یا بین المللی می ‌خواهیم به یک رفتاری به یک موضعی برسیم ، هر مقداری که این نظام واره منظومه خود ذهن ما ،نظام ذهنی ما در واقع، هر مقداری این نظام ذهنی پخته تر،عمیق تر، با تامل بیشترباشد و با آن نظام واره اسلام ناب و انقلاب اسلامی همسو تر و هماهنگ تر باشد. این رفتار نظام یافته تر و موثرتر خواهد بود. در مجموعه نظام هستی ، تکوینا بعنوان یک قاعده و در متن هستی نظم حاکم است و علم ،فناوری، نظامات اجتماعی و همه اینها مبتنی بر این اصل تکوینی است. یعنی تمام کاستی ها و خلأها ناشی از آن بی نظمی هایی است که در سطح خرد یا کلان وجود دارد.

کارکرد قانون چیست ؟ کارکرد قانون نظم دادن به جامعه است . عدالت به چه معناست ؟ عدالت به این معناست که آن توازن و آن نظام مستقر و پایدار تحقق پیدا کرده باشد . ظلم در واقع به خاطر اینکه یک نوع حرکت ضد نظم است محکوم به فناست. گناه به خاطر این که یک حرکت ضد نظم تکوینی انسان است بد است،  پس بنابراین تامل روی این مفهوم نظم و نظام واره بسیار مهم است و این نظام هستی بر مبنای حق پایه گذاری شده و کسی که با این نظام حق هماهنگ و همسو باشد به فلاح می رسد به سعادت می رسد، به کامیابی می رسد و آن کسی که بخواهد مواجهه و مقابله بکند و نپذیرد ، خود به خود ضربه خواهد دید. مثال خیلی سادش که همه ما می بینیم این نظم چهار فصل طبیعت است. هوا که سرد می شود باید چه کار کنیم ؟ ما باید هماهنگ با این هوای سرد لباس بپوشیم و در فضای گرم زندگی کنیم وگرنه از بین می رویم. در هوای گرم چی ؟ باید متناسب با آن عمل کنیم، یعنی ما باید همسو و هماهنگ با نظام حق، حاکم بر هستی حرکت کنیم تا اینکه به فلاح برسیم. مثلا در طبیعت این کره ی خاکی ما و در نظام کشت و زرع ما شما اگر بخواهید به میوه برسید، به یک محصول  برسید، بایستی بذر آن را  در زمان مناسب و متناسب و هماهنگ با نظام طبیعی حاکم بر این کره خاکی این بذر را بکارید. باید آبیاری کنید باید گرما بدهید باید کود بدهید تا به آن محصول برسید ، اگر شما این بذر را در موقع نا مناسب کاشتید بعمل نمی آید. اگر در موقع مناسب کاشتید ولی به آن آب ندادید ، اصلا رشد نمی کند. گرما به اندازه کافی به آن ندادید ثمر نمی دهد . یعنی ثمربخشی انسان به عنوان یک بخشی از نظام هستی آن زمانی است که با این نظام هستی همسو و هماهنگ است.ما در مقابل نظام هستی نمی توانیم  مقابله کنیم نمی توانیم مبارزه کنیم، باید هماهنگ باشیم ، باید هم ساز باشیم، باید سازگار باشیم . البته آن جایی هم که تغییر می دهیم، باز در چارچوب یک نظم دیگری تغییر می دهیم،آنجا نیز دوباره از آن چهارچوب نظام حاکم بر هستی استفاده می کنیم .

اشاره کردم کل مقوله علم و فناوری و همه اینها در واقع بهره‌برداری از آن نظامیست که در هستی وجود دارد. در زندگی اجتماعی نیز همین طور است. در طول زندگی نیز تا زمانی که ما نظام حق زندگی اجتماعی را در حوزه های سیاسی، اقتصادی، فرهنگی، تربیتی، حقوقی، اخلاقی و نظام بین الملل و غیره و صحیح  بشناسیم و تبعیت کنیم به همان اندازه از این زندگی از این حیات بهره‌برداری می‌کنیم و لذت می بریم و به سعادت می رسیم و آن بهره برداری حاصل خواهند شد و تا هنگامی که نشود بهره برداری نیز نخواهد شد. وقتی به موضوع خسران در قرآن کریم مراجعه می کنیم که چه کسانی خاسر هستند یا چه کسانی زیان کار هستند؟ به کسانی اشاره می شود که با این نظام هستی در می افتند.

بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِیم

وَالْعَصْرِ ﴿١﴾ إِنَّ الإنْسَانَ لَفِی خُسْرٍ ﴿٢﴾ إِلا الَّذِینَ آمَنُوا وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ وَتَوَاصَوْا بِالْحَقِّ وَتَوَاصَوْا بِالصَّبْرِ ﴿٣﴾

تاکید بر ایمان و عمل صالح.

 ایمان یعنی پذیرفتن و درک و باور به این نظام هستی در بالاترین و فراترین  سطحش ، که خدای متعال  است و عمل صالح یعنی آن اقدام و عملی که هم سوی با آن ایمان و به اقتضای آن معرفت و ایمان شکل گرفته باشد. بنابراین تامل درباره نظام واره اندیشه ای انقلاب اسلامی صرفا جنبه ذهنی و نظری ندارد بلکه در بعد عملی و رفتاری و در سطوح خرد و کلان کاملا می‌تواند برای ما الگوی رفتاری  در ابعاد مختلف ارائه بدهد.

 

مقدمه چهارم این است که وقتی ما از نظام واره فکری انقلاب اسلامی سخن به میان می آوریم اصل و جوهره این نظام واره فکری چیزی جز نظام واره فکری اسلام ناب نیست . در واقع یک خوانش ،یک برداشت و یک تلقی و تعریف دیگری است از همان نظام فکری اسلام ناب. بنابراین بسیار مهم است و بایستی روی آن پافشاری داشته باشیم که اندیشه انقلاب اسلامی و خود انقلاب اسلامی چیزی جز اندیشه اسلام ناب و تبلور اسلام ناب نیست.

یعنی انقلاب اسلامی چیزی به اسلام نیافزوده است و چیزی از اسلام کم نکرده است. اندیشه ناب اسلامی را که حضرت امام خمینی رحمت الله علیه در بعد نظر به آن رسیدند و آن را در بعد عملی و رفتاری به عنوان دیدگاه اسلام ناب، دیدگاه خدای متعال و حکم شریعت برای مردم ارائه کردند و مردم هم تبعیت کردند و پدیده ای به اسم انقلاب اسلامی به وجود آمد.

 

 استمرار انقلاب هم در گرو همین مسئله است، یعنی استمرار، تثبیت و تکامل انقلاب اسلامی به معنی استمرار تثبیت و تکامل اندیشه ناب اسلامی در جامعه است. در مباحث حضرت آیت الله خامنه ای نیز شما ملاحظه می کنید که هر مقداری جامعه واقعا مومن تر بشود ، هر مقداری جامعه به خصوص در سطح نخبگان و مسئولین متدین تر بشود ، جامعه انقلابی تر می شود و جامعه موفق تر خواهد شد.

 بنابراین خیلی مهم است که انقلاب اسلامی در بعد اندیشه و عمل بر اندیشه و عمل اسلامی انطباق تام و تمام  داشته باشد.

حال سوال اینجاست که کدام اسلام ؟

اسلام انقلابی، اسلام ناب، اسلام قرآن و اهل بیت علیه السلام ، اسلام امام خمینی رضوان الله تعالی علیه، اسلامی که رهبر بزرگوار انقلاب تبیین می‌کنند ، اسلام شهید مطهری، شهید بهشتی ، آیت الله جوادی آملی  و آیت الله مصباح و … در مقابل انواع و اقسام اسلام های دیگری که وجود دارد پس این نکته خیلی مهم است که نظام واره اندیشه انقلاب اسلامی همان نظام واره اندیشه اسلامی است ، فقط با یک تقریر و با یک بیان و با یک ادبیات متفاوت ارائه می شود و در این راستا نظام واره فکری و اندیشه‌ای رهبر معظم انقلاب حضرت آیت الله العظمی خامنه ای دامت برکاته نیز همان نظام واره فکری و اندیشه‌ای حضرت امام رحمت الله علیه است و این سلسله ادامه دارد  تا می رسد به زمان معصومین علیهم السلام و این نیست که انقلاب اسلامی یک مفاهیم و یک معارف و مبانی و ارزش های متفاوتی از اسلام  ارائه کرده باشد ، اما متناسب با زمان، متناسب با چالش‌ها و نیازها و ظرفیت‌ها پردازش اجتهادی شده است ، اجتهاد فقط ناظر به اجتهاد فقهی نیست و ما در بحث های فکری نیز می‌توانیم اجتهاد داشته باشیم ، در بحث های نظام سازی، مدیریت، بحث های فرهنگی، سیاسی و تربیتی امکان اجتهاد وجود دارد.

و این اجتهاد هم ذومراتب است یعنی خود شما هم به عنوان یک متفکر انقلاب اسلامی، یک اندیشه ورز انقلاب اسلامی، حتما باید یک سطحی از اجتهاد و استنباط و دریافت استدلالی را در خودتان داشته باشید. طبق فرمایش حضرت آیت الله خامنه ای همه ما باید به یک نوع اجتهاد بپردازیم ، یعنی حرف ها را با هم ببینیم و دریافت کنیم و خودمان مطالب را از بیانات حضرت امام (ره)  و حضرت آیت الله خامنه ای و از سیره و سلوک شان استخراج کنیم. البته این مسئله وقتی اجتهاد است که روش مند باشد ،مستدل باشد، مستند باشد و قابل ارائه و تعمیم برای دیگران باشد.

 مقدمه پایان یافت و با این مقدمات وارد اصل بحث می شویم.

 

ما نظام واره اندیشه ا‌ی انقلاب اسلامی را از کجا به دست بیاوریم؟

 برای درک عمیق ترین سطح آن باید به سراغ منابع اصیل اسلامی برویم دو منبع اساسی عقل و نقل.

 برای به دست آوردن معرفت دینی و اینکه بتوانیم به یک شناخت درست از اسلام برسیم، باید از این دو منبع استفاده کنیم به تعبیر استاد جوادی آملی عقل و نقل همتا و هماهنگ با یکدیگراند. در حقیقت اگر بخواهیم بدانیم که حضرت امام رحمة الله علیه از کجا به این حرف ها رسیده اند و پشتوانه بحث های حضرت امام (ره) چیست و پشتوانه بحث های حضرت آقا چیست به همین دو منبع عقل و نقل می رسیم .

 برای ما نیز در این سطحی که بحث می کنیم این مسئله مفروض است که منبع اساسی نظام واره اندیشه انقلاب اسلامی حضرت امام رحمت الله علیه و حضرت آیت الله خامنه ای می باشند، یعنی ما با اعتماد عقلانی مستدل و مستحکم به این رسیده ایم که آن اسلامی که امام ارائه کردند و اسلامی که امروز انقلاب اسلامی ارائه می دهد و حضرت آیت الله خامنه ای در ابعاد و زوایای مختلف تبیین می کنند، این واقعا معرفت درست از اسلام است. بنابراین اسلام داعش ، اسلام آمریکایی، اسلام انگلیسی، اسلام انجمن حجتیه و … این اسلام ها دریافت ناقص و توأم با تحریف و انحراف است.

 

بحث دین شناسی انقلاب اسلامی بسیار حائز اهمیت است. اسلام انقلاب اسلامی – اسلام انقلابی به تعبیری که در ادبیات حضرت آیت الله خامنه ای وجود دارد – اسلام عقلانی و اسلام صحیح است. امروزه هم دعوایی که در جامعه و در جهان وجود دارد بر سر همین مسئله است آنها می گویند که اسلام انقلاب اسلامی ، اسلام واقعی نیست بلکه اسلام سیاسی است .

این تعبیر اسلام سیاسی که آنها به کار برده اند تعریض و کنایه ای  بود به این مطلب که اسلام انقلاب اسلامی سیاسی است ، اما ما می‌گوییم اسلام سیاسی هم هست، ولی آن سیاستی که در اسلام است در ذات اسلام است ، مانند مردم سالاری که مردم سالاری دینی بحث افزوده ای به اسلام نیست بلکه در ذات اسلام است. بنابراین ما برای درک مفهوم اسلام حقیقی و اسلام ناب و اسلامی که در تعریف و برداشت حضرت امام (ره) و حضرت آیت الله خامنه ای وجود دارد و فهم نظام واره فکری انقلاب اسلامی سراغ بیانات و دیدگاه های امامین انقلاب می رویم.

نظام واره فکری انقلاب اسلامی چیست ؟

 مفاهیم اساسی و بنیادینی است که در یک چینش مشخص و تعریف شده مجموعه نقشه راه فکری و عملی اسلام و انقلاب را نشان می دهند.

توحید ؛

آیا این انقلاب احساسی است، یک انقلاب مقطعی است، یک انقلاب همراه با نزاع بر سر قدرت و نزاع بر سر ملک و ثروت  و از این قبیل است؟ نه، این یک انقلاب عقلانی است اگر کسی بگوید که انقلاب شما چه می گوید و حرف حسابش چیست ما باید بتوانیم در سه کلمه، چهار کلمه ، پنج کلمه اساسی بگوییم که حرف حسابش این است، بطور مثال به ما میگویند که اصول دین شما چیست ما می گوییم که سه کلمه است که در پنج کلمه هم بسط پیدا کرده است. آن سه کلمه توحید نبوت و معاد است . ممکن است توضیح این اصول یک دوره دکترا باشد ،چند سال تحقیق باشد ولی این منظومه فکری به این معنا که نقشه راه اولی و اصلی و روشن است و خطوط مشخص است و از اول می شود ارائه کرد و سپس می گوییم که در بین این سه کلمه اصل مهم تر از همه توحید است،

نبوت هم بر مبنای توحید تبیین می‌شود، معاد هم بر مبنای توحید تبیین می شود، حال در این توحید حقایقی وجود دارد از جمله اینکه عدل الهی که به واسطه ی ضعف در توحید برخی به آن اشاره مجزا می شود و گرنه عدل صفتی از صفات خداست. امامت هم چیزی نیست جز استمرار نبوت. چون برخی حقیقت نبوت و استمرار ولایت در امر نبوت را درک نکردند و قصور فهم داشتند یا کاستی در تحلیل و تبیین داشتند امامت را به صورت مجزا مطرح می‌کنیم و می‌گوییم نبوتی که ما می‌گوییم امامت هم در ادامه اش مطرح است.

 فایده این امر چیست این است که اولا درک یکجا و نظام مند را مقدور می کند.

 ثانیاً مجال تبیین نقاط تمایز و تفاوت بین این اندیشه و اندیشه های رقیب یا اندیشه های خصم یا اندیشه های بدلی را برای ما فراهم می کند. در حال حاضر سه گونه اندیشه در مقابل اندیشه انقلاب اسلامی وجود دارد یک اندیشه مخالف و ضد انقلاب اسلامی است، دیگری اندیشه رقیب و در آخر هم اندیشه های بدلی، یعنی رقیب نیستند ولی بدلی هستند در ظاهر هم اندیشه انقلابی هستند اما هنگامی که شما بررسی می‌کنید مشاهده می کنید یک جایش می لنگد و کم می آورد. اندیشه خصم اصل مبانی نظام سازی شما را قبول ندارد.مثل اندیشه لیبرال دموکراسی.  رقیب می گوید قبول دارم اما اسلام آن چیزی نیست که شما می‌گویید بلکه آن است که من می‌گویم. بدلی می گوید اسلام را قبول دارم، انقلاب را هم قبول دارم ولی انقلاب ممکن است با سازش با آمریکا هم سازگار باشد. انقلاب با کم رنگ کردن جایگاه ولایت فقیه هم ممکن است توام باشد. در برخی از جاها ممکن است با اهداف و اغراض نظام‌های سرمایه‌داری و لیبرال مسلک هم سازگار باشد.

 اینکه امام بر روی اسلام ناب محمدی، اسلام پابرهنگان، اسلام زجر کشیدگان، تاکید داشتند در مقابل اسلام مرفهان بی درد و اسلام آمریکایی متوجه می‌شویم که حضرت امام با هوشمندی و درک عمیقی که نسبت به آینده حرکت داشتند

متوجه این مسئله بودند که انقلاب اسلامی در مقابل این اندیشه مخالف و ضد تثبیت می شود و این مرحله دیگر طی شده است، چون در این مرحله معلوم شد که دموکراسی، مردم سالاری، حقوق بشر، آزادی، عدالت، رفاه، رشد علمی و رشد فرهنگی همه اینها در خود اسلام وجود دارد و کسی دیگر فریب نمی‌خورد که بگویند در اندیشه خصم دموکراسی وجود دارد ولی در اسلام نیست. این اسلام فناوری جدید را هم پذیرفته است و آن حرف هایی که سال های پیش می گفتند که اسلام یک دین متحجر است و با پیشرفت زمان سازگار نیست، اسلام نظامات ندارد اینها دیگر جایگاهی ندارد و انقلاب اسلامی این مرحله را پشت سر گذاشته است. حتی در مقابله با رقیب نیز این گفتمان کمرنگ‌تر شده است و گفتمان ضد عقلانی، سلفی‌گری، افراطی، داعشی گری و از این قبیل و یا آن اندیشه های انتظار منفی دوره اش گذشته است و منطقی پشت سرشان نیست و جاذبه ای ندارند . آن چیزی که می تواند یک خط فکری باشد آن اندیشه های بدلی است. یعنی می‌گویند انقلاب اسلامی را قبول داریم و خوب است ولی بالاخره می‌شود با نظام سرمایه داری هم کنار آمد. می شود اختلاف طبقاتی هم به طور فاحش در انقلاب وجود داشته باشد. می شود هم انقلابی بود، هم چند ویلا در شمال داشت و سفرهای خارجی زیادی در سال رفت. روضه امام حسین علیه السلام هم می‌خوانیم سور هم می‌دهیم، خمس هم می‌دهیم،  همه کارها را باهم انجام می‌دهیم.

امام (ره) معتقدند این نسخه بدلی از اسلام است .اسلام مرفهین بی‌درد نسخه بدلی است و به همین جهت امام(ره) می گویند که علمای راستین ما همیشه تشنه خون سرمایه داران زالو صفت بوده اند .این حرف امام است امام حکیم، امام فقیه، امامی که با تمرکز برکلامش متوجه می‌شویم که تعابیرش بار دارد، معنا دارد، می گوید و این را می نویسد که علمای راستین تشنه خون سرمایه داران بودند. چون سرمایه دار زالو صفت؛ از راه استعمار، از راه ظلم به ناحق، سرمایه را جمع کرده و به دنبال عیش ونوش خود است و یک نظام دو قطبی در سطح جهان ایجاد می‌کند بنابراین این طرفداران نسخه بدلی امکان دارد برای ما در ادامه چالش فکری و عملی ایجاد بکنند پس شناخت این منظومه و نظام واره فکری کارکردش همین است، که یک شاقول به ما می‌دهد، یک شاقول فکری بسیار محکم که ما با این شاقول فکری به بصیرت عمیقی دست پیدا می‌کنیم، که می‌توانیم قضایا را تحلیل کنیم اینکه رهبری این قدر روی قوه تحلیل و بصیرت تأکید می کنند برای همین است چون همیشه که ایشان نیستند که راه را نشان بدهند باید خود جامعه به یک درک و دریافت عمیقی برسد به بصیرت عمیق برسد که اهل تشخیص باشد، اهل تشخیص که شد حالا فرمان آتش به اختیار صادر می شود. در عرصه اقتصادی، در عرصه سیاسی، در عرصه فرهنگی با تشخیص خود کار کند و ایفای نقش کند. منتظر دیگران نباشد همین حرکت شما در تشکیل این دوره یک حرکت آتش به اختیار است پس ما به این نظام واره فکری و فهم آن نیاز داریم .

با تامل و دقت در بحث های حضرت امام و حضرت آیت الله خامنه ای ، با یک نیم نگاهی به مباحث بنیادین اسلام و یک نیم نگاهی به آن گفتمان‌ها و مکتب های رقیب یا مخالف یا بدلی و همچنین یک نیم نگاهی به افق آینده، با همه اینها؛ وقتی تامل می‌کنیم و همه را در یک قاب می بینیم و یک انس  ذهنی و فکری پیدا می‌کنیم ؛ به سه کلید واژه می‌رسیم و ادعا می کنیم این سه کلید واژه نشان دهنده و ترسیم کننده آن نظام واره اندیشه انقلاب اسلامی است و هر کدام از این کلید واژه ها یکی از ابعاد سه گانه این نظام واره را شکل می‌دهد. بنابراین این سه کلید واژه به تعبیری دال محوری اندیشه انقلاب اسلامی است و ما به دنبال این هستیم که این سه تحقق پیدا بکند و این سه کلید واژه است که چارچوب ذهنی ما را برای تفسیر و برداشت درست از سایر مفاهیم ذهنی شکل می‌دهد.

توحید

 کلیدواژه اول توحید است یعنی آن زیرساخت اساسی و بنیادین اندیشه انقلاب اسلامی چیزی نیست جز توحید . منتها کدام توحید؟

 آیا توحید در یک تفسیر کلامی ، توحید در یک تفسیر فلسفی ، توحید در یک تفسیر عرفانی ، در یک تفسیر سیاسی اقتصادی فقط، یک زمانی در دوره اوج گیری انقلاب گروه‌ هایی بودند که همان نسخه بدلی های حرکت امام تلقی می شدند این ها می گفتند ما به دنبال جامعه بی طبقه توحیدی هستیم حرفشان بد و غلط نبود ، اما برداشت شان نسبت به کلمه توحید یک نگاه صرفاً سیاسی و یک نگاه  سکولاریستی نسبت به توحید بود، نه یک نگاه فلسفی و عرفانی و هستی شناختی عمیق و بنیادینی که در قرآن و روایات اهل بیت مطرح است. برخی دیگر نیز توحید را به افکار سلفی‌ها نسبت می‌دهند و با توحید می‌خواهند ولایت را بزنند، با توحید می‌خواهند سیاسی بودن اسلام را نفی کنند، اینها سراغ یک توحید صرفاً کلامی و استدلالی محض رفته‌اند ما می‌گوییم توحید به همان معنای قرآنی؛ که قرآن کریم توحید را نقطه آغاز ، نقطه انجام و راه و مسیر و جهان بینی و ایدئولوژی و مایع حیات و قوام فرد و جامعه مومن و نقطه امید می داند.

 هو الاول والآخرو الظاهر و الباطن

 خدای متعال که فقط در آسمان نیست روی زمین هم هست. و هو اقرب الیکم  من حبل الورید

 از رگ گردن به شما نزدیکتر است .

هو الذى فى السماء إله وفى الأرض إله

 خدا در آسمانها خداست در زمین هم خداست و ظاهر هست باطن هم هست یعنی اصلا جز خدا نیست و لا اله الا هو اصلا چیزی جز او وجود ندارد و هر چه هست اوست.

 لا موثر فی الوجود الا الله

در خطبه اول نهج البلاغه حضرت امیر علیه السلام نیز به همین امر اشاره دارند. خدای متعال صفت دارد اما نه به آن معنا که صفتش از خودش جدا باشد. قابل توصیف است اما نه به آن معنا که ما بقیه را توصیف می‌کنیم. توحید قرآنی اول کاری است که امام رحمت الله انجام دادند این بود که این توحید قرآنی را سر دست بلند کردند، انقلاب ما هم یک انقلاب توحیدی است، انقلابی در اندیشه بر مبنای توحید، یعنی خدا اندیشی، اندیشه توحیدی و به تعبیر حضرت حضرت امیر ( ما رایت شیء الا اینکه خدای متعال قبل از آن هست، بعد از آن هم هست با او هم هست). یعنی در نظام تکوین همه چیز را آیت الهی دیدن. منشا همه چیز را خدا دانستن. او رازق است، او خالق است، او تغییر دهنده است منتها او که تغییر دهنده است فرموده است ان الله لا یغیر ما بقوم حتی یغیروا ما بانفسهم. یعنی خداوند وقتی تغییر می دهد که شما تغییر را بخواهید، لذا تغییر دست خداست این که حضرت امام فرمودند که خرمشهر را خدا آزاد کرد دقیقا به همین معناست. اینکه امام فرمود که این انقلاب را کسی جز خدا پیش نبرد. انقلاب دست خدا بوده است. توجه به معانی قرآنی زیرساختی انقلاب اسلامی است. همانگونه که در اندیشه اسلام ناب هیچ اصل دیگری، هیچ مبنای دیگری با توحید برابری نمی‌کند و همه در ذیل توحید است در نظام واره اندیشه انقلاب اسلامی هم آن مفاهیم دیگر را که می‌خواهیم مطرح کنیم، تفسیر کنیم، تفصیل بدهیم، همه ذیل تولید خواهند بود. پس ما صرفاً نباید به توحید کلامی اکتفا کنیم. متکلمین می‌گویند توحید صفاتی، توحید ذاتی، توحید افعالی و توحید عبادی . وقتی خوب دقت کنید متوجه می‌شوید که شما صد ها لایه توحید دارید مثلا توحید در توکل، تکیه گاه ما که باید باشد، رئیسم باید باشد همسرم باید باشد، حکومتم باید باشد، شغلم باید باشد، حساب بانکیم باید باشد، تکیه گاه چه باید باشد؟ فقط خدا. رزق من دست کیست؟ توحید در رازقیت؛ محبت من باید متعلق به چه کسی باشد؟ فقط خدا هو المحبوب. او فقط دوست داشتنی است. بقیه اگر ذیل او باشند قبول است و گرنه نه.

اللهم انی اَسْئَلُكَ حُبَّكَ وَحُبَّ مَنْ يُحِبُّكَ وَحُبَّ كُلِّ عَمَلٍ يُوصِلُنى‏ اِلى‏ قُرْبِكَ،یعنی تمام حب ها به خود خدا برمی‌گردد خدایا مرا جوری بسازی که من فقط تورا دوست داشته باشم و کسانی را دوست داشته باشم که تو را دوست دارند و آن کارهایی را دوست داشته باشم و  انجام دهم که آن کارها من را به تو نزدیک کند.

 طرح کلی اندیشه اسلامی در قرآن که انشاالله شما می خوانید و مباحثه می کنید و بحث بسیار مهمی است این ضلع توحید را تقویت می‌کند. حالا این ضلع توحید در یک لایه دوم و سوم و چهارم مفاهیم دیگری را نیز مطرح می کند ولی این سرفصلش توحید است. یکی از ابعاد توحید، توحید در حکمروایی است چه کسی باید حکمران ما باشد؟ فقط خدا. اگر فقط خدا حکمران بود ما دیگر برای حکومت های دنیوی ارزشی قائل نخواهیم بود و اگر هر کسی ادعا کند که ما قدرت غالب و حاکم در جهان هستیم برای ما فرقی نخواهد کرد. اینکه امام می‌گویند آمریکا هیچ غلطی نمیتواند بکند منشاش از غلبه نگاه توحیدی ایشان است.

پس توحید یک سطح از منظومه فکری انقلاب اسلامی را شکل می دهد؛ سطح مبنایی ، فکری و فلسفی.

فرهنگ؛

دومین کلید واژه مدنظر ما مربوط به مبنا و منشاء معرفتی و از این قبیل نیست بلکه ناظر به فرایندی است که باید اتفاق بیفتد تا آن مبانی در جامعه جاری بشود. ما اسم آن را فرهنگ می‌گذاریم. فرهنگ، تربیت، تبیین، بصیرت، آگاهی. یعنی یک کلید واژه بسیار مهم در این نظام وار ؛ فرهنگ است. این فرهنگ در ابعاد مختلف جامعه بایستی سریان پیدا کند یعنی فرهنگ ما باید بشود فرهنگ توحیدی، فرهنگی تربیتی ما باید بشود فرهنگ توحیدی، فرهنگ سیاسی ما باید بشود فرهنگ توحیدی، فرهنگ اقتصادی ما باید بشود فرهنگ توحیدی و در حقیقت آن نقشه کلانی که انقلاب اسلامی به دنبالش است این است که این توحید اولا عمیق و جامع و دارای ابعاد قرآنی فهم بشود.

 ثانیاً آن فهم درست به فرهنگ تبدیل بشود. این فهم عمیق در جامعه سریان پیدا بکند و در عناصر فرهنگ جامعه نفوذ پیدا بکند و فرهنگ جامعه را متحول کند. در سیره حضرت امام و حضرت آیت الله خامنه ای شما مشاهده می کنید که ایشان پیشبرد انقلاب و تحقق ارزشهای انقلاب به همین رویکرد فرهنگی و تربیتی روی آورده اند. امام نیروسازی کرد، فکر سازی کرد، کادرسازی کرد، این نظام واره فکری یک مدل مفهومی به ما می‌دهد یک ابزار مفهومی به ما می‌دهد که ما می‌توانیم بقیه مفاهیم را در این چارچوب بفهمیم.

بطور مثال امروز در جامعه ما نسبت به ولایت فقیه نگرش‌ها و دیدگاه های مختلفی وجود دارد بعضی ها خیلی بد فهمیده‌اند، غلط فهمیده‌اند، فکر کرده اند ولایت فقیه یعنی اینکه یک نفر از طرف همه جامعه تصمیم بگیرد. یک نفر فقط فکر کند یک نفر فقط حرف بزند، یک نفر فقط فرمان بدهد، ولایت فقیه این نیست ولایت فقیه این نیست که چندین سال قبل یکی از کسانی که ادعا می کرد پیرو ولایت فقیه است و در ولایت فقیه ذوب شده است می گفت که اگر ولی فقیه بگوید ماست سیاه است ما هم می‌گوییم ماست سیاه است. ما می‌گوییم ولایت فقیه این نیست و اگر ولی فقیه گفت ماست سیاه است می گوییم شاید شما ماست دیگری مد نظرتان است یا اینکه مراد  شما از سیاهی چیز دیگری است. این ماستی که ما میشناسیم واقعاً سفید است یا اینکه شما دارید اشتباه می‌کنید . یک تامل دیگری بفرمایید چون ما ولی فقیه را معصوم نمی‌دانیم. یعنی این برداشت های غلط از جانب افراط  یا از جانب تفریط در جامعه وجود دارد چون در چهرچوب آن نظام واره مسائل را فهم نمی کنند.

 مثلا گروهی دیگر می‌گویند ولی فقیه فقط نماد وحدت ملی ما است. ولی فقیه نماد نیست ولی فقیه یک حقیقت است نه یک نماد و عامل تشریفاتی . باید این ولایت فقیه را در همین چارچوب و مبتنی بر توحید تعریف کنیم.

یعنی ولایت فقیه یک اهرم نظام ساز، سیاسی اجتماعی و اقتصادی برای بسط توحید و برای تعمیق توحید در جامعه  است .

ولایت فقیه استمرار ولایت ائمه است ما در این شک نداریم ولی فقیه چه حضرت امام و چه حضرت آیت الله خامنه ای را به عنوان نائب امام زمان عجل الله تعالی فرجه الشریف قبول داریم. ائمه استمرار نبوت هستند، استمرار پیغمبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم هستند و پیغمبر اکرم ص در یک اوجی قرار دارند  که همه ائمه ما و در راس ایشان نخستین امام ما حضرت امیر علیه السلام خود را شاگرد پیغمبر می دانند. حالا خود این پیامبران برای چه آمده اند؟ آمده اند برای اینکه شما عبادت خدا بکنید (ان اعبدوا الله و اتقوه و اطيعون).  این ترجیع بند پیامبران بوده است، به قوم خودشان چه میگفتند می‌گفتند:  (اعبدوا الله و اطیعون) عبادت خدا را بجا بیاورید این (واطیعون) از من اطاعت کنید ، باز به خاطر این است که اطاعت از انبیا و ائمه ما را به آن توحید نزدیک می‌کند و به آن توحید می‌رساند. بنابراین عرض ما این است که ولایت فقیه را نیز ما می‌توانیم در همین چارچوب مفهومی بازتعریف کنیم. مثلا بحث مشروعیت ولایت فقیه؛ ما از کجا می گوییم که ولی فقیه واجب الاطاعه است، به خاطر اینکه حکم الهی است. ما به خاطر این می گوییم و ( لا حکم الا الله) حکم کردن، حکم دادن، تشریع فقط از آن خداست. خدای متعال تشریع کرده است، فرموده است ای انسان هایی که مسلمان هستید و میخواهید خدا را عبادت کنید، ای انسان هایی که خدا شناسید و می خواهید راه درست را بروید، در بعد عبادی نماز بخوانید، روزه بگیرید، حج بروید و در بعد اقتصادی خمس بدهید، زکات بدهید ،صدقه بدهید، انفاق کنید، کار کنید، تلاش کنید، سرمایه گذاری کنید، نوآوری کنید ، نو سازی کنید؛ در بعد سیاسی نیز نظام سیاسی مبتنی بر رهبری ولی فقیه را در زمان غیبت سامان بدهید. اصلا اعتبار ولایت فقیه به توحید است.

 یک زمانی بحث بود که چه کار کنیم که اعتقاد به ولایت فقیه در جامعه محکم بشود عرض کردیم  که ولایت فقیه یک حلقه جدا افتاده از سایر مفاهیم نیست در خلا نمی‌شود، ولایت فقیه را تقویت کرد. این ولایت فقیه یک حلقه ای است از حلقات آن نظام فکری که آن نظام فکری به توحید بر می گردد. هر مقداری تولید ناب، توحید واقعی ،توحید عمیق، توحید همه جانبه در جامعه رواج پیدا کند و عمیق تر بشود خود به خود  اعتقاد به وحی عمیق‌تر می‌شود ،اعتقاد به قران عمیق‌تر می‌شود، هر مقداری اعتقاد به  قرآن عمیق تر بشود، اعتقاد به ائمه عمیق‌تر می‌شود، اعتقاد به ائمه عمیق‌تر بشود ، اعتقاد به ولی فقیه بیشتر می شود و عمیق تر می شود. شما اگر بخواهید یک شاخه ای از یک درخت بارور شود روی آن شاخه آب می‌پاشید این خیلی عوامانه است. اصلاً سفیهانه است. باغبان می گوید اگر روی برگ آب بریزید اصلا خراب می‌شود باید به ریشه آب برسانید، این ریشه باید آبیاری شود این ریشه آبیاری شد این شاخه و برگ هم درست می شود. این میوه هم درست می شود. شما باید تمرین کنید که همه مفاهیم را با توجه به این نظام واره باز تعریف کنید. مثلاً شما بگویید که اقتصاد را باید در این نظام واره تعریف کنیم، اصلا اقتصاد یعنی چه؟ اقتصاد در گفتمان انقلاب اسلامی یعنی چه؟ این که حضرت آیت الله خامنه ای بحث اقتصاد مقاومتی را مطرح می کنند اقتصاد مقاومتی در واقع یک تاکتیک نیست، راهبرد نیست، برنامه نیست، اصلا موقتی نیست. اقتصاد مقاومتی نظریه اقتصادی انقلاب اسلامی است. این اقتصاد مقاومتی در همین چارچوب و نظام واره معرفتی قابل درک و قابل تبیین است وگرنه می بینیم که کسی می آید اقتصاد را اینقدر بریده از توحید و بریده از فرهنگ مطرح می‌کند که در نهایت مشاهده می‌کنیم که از آن اقتصاد انقلاب اسلامی بیرون نمی‌آید. نظام آموزشی، نظام تربیتی و هر مفهوم دیگری باید با توجه به این نظام واره باشد فرهنگ و تربیت و آنچه که موجب می‌شود در رفتار و نگرش انسان‌ها این توحید جریان و سریان  پیدا کند اصل دوم است و باید توجه داشته باشیم که این فرهنگ هم ذیل توحید معنا پیدا می‌کند. هیچ کدام از این مفاهیم با توحید هم عرض نیست این تولید همه جا هست، تحقق اندیشه توحیدی تنها از طریق فرهنگ سازی و تربیت از طریق استدلال دعوت و بصیرت بخشی ممکن است. یک عده روی فرهنگ خیلی تاکید می‌کنند که فرهنگ جامعه باید درست شود، باید ارتقا پیدا کند، وقتی سوال می کنیم که فرهنگ به چه معناست می گویند مثلا ۲۳ هزار میلیارد پول بگذارید برای تخت جمشید این می‌شود فرهنگ. ما می‌گوییم که تخت جمشید هم یک میراث فرهنگی است و به نوبه خود مفید نیز هست. ولی شما آن فرهنگ زنده و اثرگذار و جهت بخش در جامعه را باید اصلاح کنید، آن فرهنگ چگونه اصلاح می شود از چه طریق اصلاح می شود از طریق توحیدی شدن. پس آن طیفی که روی فرهنگ تاکید می‌کند ولی توحید را زیاد مطرح نمی کند خط تمایزش با اندیشه انقلاب اسلامی اینجا مشخص می شود. ما هم می‌گوییم باید کار فرهنگی کرد، شورای انقلاب فرهنگی جایگاهش چیست؟ قرارگاه‌های فرهنگی؟ آتش به اختیار غیره و غیره اینقدر تاکید روی فرهنگ را شما در اقتصاد و سیاست نمی بینید، در بحث قانون مداری نمی‌بینید چرا که قانون مداری باید فرهنگ بشود.

مثلا برخی می‌گویند چرا حضرت آیت الله خامنه ای نمی آید دوخط بنویسد که آقای رئیس جمهور شما باید فلان کار را انجام بدهید ،می‌گوییم برای اینکه رهبری ولایی در این منظومه فکری که از اسلام گرفته است فرهنگ سازی را راهبرد اساسی می‌داند. برای رئیس جمهور محترم بایستی فرهنگ‌سازی بشود. حتی برای قوه مقننه بایستی فرهنگ‌سازی بشود و اگر با فرمان و حکم و بخشنامه کار انجام بشود خیلی سطحی خواهد شد کلیشه‌ای خواهد شد. آسیب‌زا خواهد شد و اساساً ما را به آن نگاه توحیدی نمی‌تواند برساند. یعنی ما در نگاه توحیدی به دنبال واقعیت هستیم، به دنبال حقیقت هستیم، وقتی که خدای متعال حاکم بر هستی در ذهن ما نیز حاکم است ، نمی خواهیم کاری کنیم که به دیگران نمایش بدهیم که مثلا ما این کار را کردیم ، خدا باید قضاوت و داوری کند.  بحث توحید را در اینجا خیلی اجمالی مطرح کردیم و از آن عبور کردیم والا لازم است که ما شش ماه یک سال بنشینیم فقط در مورد توحید بحث کنیم، فکر کنیم، اندیشه ورزی کنیم، با هم گفتگو کنیم که ابعاد و زوایا و لایه های آن مشخص بشود علت این که یک مسئولی به مردم دروغ می گوید این است که موحد نیست. یعنی توحید در رضایت ندارد. توحید در  رضایت به چه معناست؟ یعنی من باید فقط به دنبال جلب رضایت خدای متعال باشم. رضایت مردم نیز در راستای رضایت خدا برای من تعریف می شود والا اگر مردم یک چیزی را بخواهند و خدا نخواهد توحید می گوید نمی توانید دنبالش باشید.

 یک زمانی حضرت امام همان حضرت امام که فرمودند میزان رای ملت است همان امام در سال ۶۰ فرمودند که اگر همه مردم با فلان مطلب موافقت کنند من موافقت نمی کنم صریح هم گفتند و رودربایستی با مردم نداشتند امام هرگز به مردم نگفت که  من مردم را به خدا ترجیح میدهم امام می فرمود که اگر ما باید به مردم خدمت کنیم چون بنده خدا هستیم چون خدا گفته به خلق من خدمت کنید . در اندیشه امام در اندیشه آقای خامنه ای و در اندیشه انقلاب اسلامی همه چیز به خداوند وصل می شود. اینکه آقای فلان مسئول می‌خواهد انتخاب شود یا انتخاب شده است و می‌خواهد گزارش بدهد به مردم چرا دروغ می گوید چون توحید ش ناقص است. این را با بخشنامه نمی شود درست کرد، پس اینکه می‌گوییم فرهنگ در منظومه فکری انقلاب اسلامی عنصر دوم است به این معناست که تنها راهبرد، تنها فرایندی که به عنوان یک فرایند اصیل و ریشه ای برای تحقق توحید در این اندیشه مطرح است فرهنگ سازی است. بنابراین نگرش داعش که به اسم توحید آدم کشی می‌کند، با نگرش انقلاب اسلامی خط فاصل پیدا می‌کند. از طرفی نگرش برخی روشنفکرنماها که روی فرهنگ خیلی تاکید می کنند اینها هم خط فاصل پیدا می کنند و متمایز می شوند. بنابراین همانطور که در آغاز عرض کردم این سه کلید واژه اول با توجه به متن اسلام و ادله ای که در خود اسلام است با توجه به نیازها و خلأهای امروز ما با توجه به چالش های آینده در واقع استنباط  می شود منتها این استنباط باید مستدل به قرائن و شواهد بشود همه حرف های آیت الله خامنه ای را در مورد فرهنگ تا سال ۱۳۹۰  گردآوری کردند و ساماندهی کردند یک کتاب قطور هزار و ۱۰۰ صفحه ای شده است فرمایشات حضرت ایشان در این چند سال اگر بعد  اضافه شود می شود هزار و ۵۰۰ صفحه کتاب آیا رهبری  همین قدر هم در مورد سیاست حرف زده‌اند، پس مشخص است که در این اندیشه؛ فرهنگ اصالت دارد. حضرت آیت الله خامنه ای می فرمایند تا وقتی یک ارزش به فرهنگ تبدیل نشود اتفاقی نمی افتد.

آنجایی که ایشان بحث تربیت را مطرح می‌کنند می‌فرمایند که شما اگر می‌خواهید اقتصاد جامعه درست بشود بایستی از فرهنگ و تربیت شروع کنید. اگر می خواهید سیاست جامعه درست بشود از تربیت شروع  کنید.  حرف کاملا حرف درستی است. یعنی فرهنگ سیاسی مردم معیوب است. فرهنگ اقتصادی ما معیوب است. وقتی که سرمایه گذار ما صرفا به دنبال سود شخصی خودش است وقتی در جامعه کلا یک چنین فرهنگ غلطی وجود دارد که برو ببین اگر سکه دارد گران می‌شود سکه بخر، دلار گران می شود، دلار بخریم این به معنای این است که این فرهنگ هنوز توحیدی نشده است و گرنه اگر جامعه ای به این نتیجه برسد که (هو الرزاق) خدا رازق است. گیرم که شما سکه هم خریدی و سود هم کردی چیزی برایت نمی ماند.پس این توحید هنوز به فرهنگ تسری پیدا نکرده است و فرهنگ هنوز توحیدی نشده است پس کلید واژه دوم فرهنگ است. زیاد هم قابل بحث است البته ذیل این کلید واژه فرهنگ چند کلید واژه دیگر هم هست که ما در لایحه بعدی خواهیم گفت. حال به سراغ کلید واژه سوم می‌رویم این مباحث نه وحی منزل است و نه اینکه نص به آن کمک می کند همانطور که عرض کردیم یک استنباط است، منتها مستند است، مستند به فرمایشات و فراتر از آن مستند به سیره است. تعابیر مختلفی از فرهنگ در جامعه ما وجود دارد ما عرض مان این است با هر تعریفی از فرهنگ که ما بپذیریم تا وقتی که فرهنگ به فرهنگ توحیدی تبدیل نشود تحقق اندیشه توحیدی در جامعه مقدور نیست و محال است یعنی باید اول انسانها باورشان توحیدی بشود باور که توحیدی شد پس خدایی هست. معادی وجود دارد. وحی وجود داشته است. ارزش ها که  توحیدی بشود، پس عدالت یک ارزش است، پس آزادی یک ارزش است ،پس علم یک ارزش است خدمت به خلق یک ارزش است. بعد رفتارها که توحیدی بشود من در مقابل ظلم می ایستم من در مقابل سلطه مقاومت می کنم، من زیر بار ظلم نمی روم، هیهات من الذله.

 این عبارت هیهات من الذله از توحید آمده است اگر در زمان امام حسین علیه السلام هیهات من الذله در جامعه فرهنگ شده بود این اتفاقات در صدر اسلام نمی افتاد اگر در جامعه ما این هیهات من الذله تا حدی به فرهنگ تبدیل نشده بود ما از دوره دفاع مقدس نمی توانستیم سربلند بیرون بیاییم. در همان حدی که توحید فرهنگ شده بود سربلند شدیم. حالا اینکه خود تاثیر توحید در فرهنگ و توحیدی شدن فرهنگ یک امر ذومراتب است یک واقعیت دیگری است که باید روی آن تامل کنیم .

فرهنگ امروز جامعه ما تا حدی توحیدی است ،تا حدی هم شرک آلود است، پس یک حرکت عمیق ،مستمر و برنامه ریزی شده نیاز داریم برای این که فرهنگ ما هرچه بیشتر توحیدی بشود. اینکه فرهنگ توحیدی بشود، اول نیاز به معرفت توحیدی جامعه دارد و بعد از طریق هنر، فیلم ،آموزش، منبر، مقاله ، فضای مجازی و از همه مهمتر از طریق رفتار این توحید به جامعه منتقل می شود. جامعه ما امروز بیش از هر چیز به انتقال تدین نیاز دارد  نه انتقال ذهنی دین. ما هی  کتاب می‌نویسیم، مقاله می نویسیم، در شبکه‌های مختلف تلویزیونی بحث میکنیم، حرف میزنیم ولی چیزی که به آن نیاز است تحقق این حرف است. امام که فقط حرف نزد.

 برداشت جامعه از امام این بود که ایشان واقعا متدین و واقعی و عمیق است امام واقعاً یک انسان متعالی و عارف مردمی است امام واقعا یک انسان ساخته شده در بستر معرفت و فرهنگ اسلامی است. جامعه ما این برداشت را داشت و گرنه در زمان امام مراجع دیگر هم بودند اساساً در سال‌های ۵۵-۴۸ و اوج انقلاب جامعه ما اصلاً برداشت این نبود که امام هم یک مرجع تقلید هستند حالا کمی بهتر ، اصلا این بود که امام است و امام است و امام.

 بله بقیه درس خوانده اند مجتهد شده اند خیلی محترم هستند فتوا دارند رساله دارند از شان تقلید کرده می شود ولی امام یک انسان متعهد عابد عارف متدین مردمی خود ساخته و واقعی انقلابی است او کسی است که در تابستان گرم نجف که مراجع دیگر می‌رفتند در کوفه که هوا کمی خنک تر بود ایشان از نجف تکان نمی خوردند او کسی است که وقتی خرج خانه شان زیادتر می شود، خادم خانه را می خواند. کسی است که اصلا به دنبال مقلد جمع کردن نیست، اجازه نمی‌دهد که رساله شان مجانی به دست مردم برسد این مدل رفتار بود که در آن زمان لیبرال، ملی گرا ، کمونیست و حتی منافقین ،بازاری ها، اداری ها  آنها همه به این نتیجه رسیدند که جز امام کسی نمی‌تواند این بار را تحمل کند یکی از معجزات انقلاب ما  که قابل تامل است این است که چگونه رهبری امام به عنوان یک رهبری بلامنازع و اجتماعی شکل گرفت؟ چه شد که از این میان رهبری امام سربرآورد آن چیزی جز توحید نبود یعنی ایشان واقعاً یک انسان موحد به معنای دقیق کلمه بودند .

پایان جلسه اول

حجت الاسلام دکتر علی ذوعلم

 

گالری تصاویر :

همچنین شاید مطالب زیر مورد پسندتان باشد...

افزودن یک دیدگاه

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

9 − شش =